گنجینه کتاب های خطی و چاپ سنگی و سربی

گنجینه ای برای یافتن نایافتنی های کتب اسلامی ایرانی

گنجینه کتاب های خطی و چاپ سنگی و سربی

گنجینه ای برای یافتن نایافتنی های کتب اسلامی ایرانی

مشخصات بلاگ

ما در اینجا تصمیم داریم تا با در دسترس قرار دادن کتاب های نایاب و کمیاب خدمتی بر جامعه علمی انسانی تمام دنیا ارائه کنیم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

خواجه نصیر الدین طوسى:

محمد بن محمد بن حسن طوسى مشهور به «نصیر الدین طوسى» و «محقق طوسى» در طوس چشم به جهان گشود. در سال تولد این دانشمند بزرگ، اختلاف است. اما اکثر نویسندگان بر این عقیده‌اند که او در سال  ۵٩٧  ه‍ متولد شد و در روز عید غدیر سال  ۶٧٢  ه‍ در بغداد چشم از جهان فرو بست و در کاظمین به خاک سپرده شد.

او در دامان پدرش، محمد بن حسن، که از زمرۀ فقها و محدثان بوده است، پرورش و تحت نظر او رشد یافت

«بروکلمن» در مورد خواجه نصیر الدین طوسى چنین مى‌گوید:

«او از همۀ دانشمندان و نویسندگان قرن هفتم هجرى مشهورتر مى‌باشد» .

«فاضل چلبى» در مقدمۀ کتاب «کشف الظنون» به هنگام توصیف نویسندگان معتبر، خواجه نصیر الدین طوسى را در رأس سلسلۀ دانشمندان آن دوره ذکر مى‌کند. «ابن عبرى» در کتاب «مختصر الدول» دربارۀ او مى‌گوید: «او حکیمى است عظیم‌الشأن که در کلیۀ فنون حکمت، استاد بوده. او کسى است که آرا و نظریات متقدمان را برهانى مى‌کرد و شبهات و ایرادات موجود در کتب متأخران را پاسخ مى‌داد» .

«علاّمۀ حلّى» مى‌گوید: «این مرد بزرگ سرآمد زمانش در کلیۀ علوم عقلى و نقلى بود» . در جاى دیگر مى‌گوید: «او استاد بشر و «عقل یازدهم» بوده است» .

«صفدى» در «شرح لامیه عرب» او را از مردانى که هیچ‌کس در فن مجسطى به پاى او نمى‌رسد، توصیف کرده است. در «وافى بالوفیات» او را چنین توصیف مى‌کند: «او در «علوم اوائل»مخصوصا در رصد بستن و علم هیأت سرآمد روزگار بوده است» .

سرزمین «طوس» :

اکثر پژوهشگران چنین تصور مى‌کنند که «طوس» شهرى از شهرهاى خراسان بوده است. درحالى‌که وقتى به کتب تاریخى و جغرافیایى عربى و فارسى قدیمى مراجعه مى‌کنیم-با اختلافى که باهم دارند-در مى‌یابیم که طوس همواره یک «ناحیه» بوده است، نه «شهر» . سمعانى مى‌گوید: «طوس ناحیه‌اى است در خراسان با هزار روستا» .

و یاقوت حموى مى‌گوید: «طابران یکى از دو شهر مهم طوس است. چرا که ناحیه طوس شامل دو شهر است که بزرگترینش طابران و دیگرى نوقان نام دارد» .

یاقوت حموى در جایى دیگر وقتى از طوس سخن مى‌گوید، چنین اظهار نظر مى‌کند: «طوس شهرى است در خراسان، مشتمل بر دو بخش که به یکى از آنها «طابران» و به دیگرى «نوقان» گفته مى‌شود. این دو شهر بیش از هزار روستا دارد» .

در کتاب «حدود العلم» که کتابى است فارسى و بیش از هزار سال پیش توسط مؤلفى ناشناخته نگاشته شده، چنین آمده است: «طوس ناحیه‌اى است داراى شهرک‌هایى همچون طوران، نوغان، بروقن، رایکان و بنواده. این ناحیه از چهار طرف بین کوههاى داراى معادن فیروزه، سرب، مس و نقره واقع شده است. از جمله صنایع این ناحیه، ظروف سنگى است که از کوههاى اطراف آن ساخته مى‌شود. شهر نوقان به خاطر وجود مرقد امام على بن موسى الرضا علیه السلام مورد توجه بسیارى از مردم است که براى زیارت به آن مکان مى‌آیند. گور هارون الرشید نیز در این شهر قرار دارد» .

این متن براى ما روشن مى‌گرداند که «طوران» تلفظ دیگرى از «طابران» یکى از دو شهر بزرگ ناحیۀ طوس است. طابران همان شهرى است که در سال  ٧٩١  ه‍ توسط تیمور به فرماندهى دومین فرزندش، میران، و امیر آق بوغا، والى هرات، مورد حمله قرار مى‌گیرد و تمامى ساکنان آن به قتل مى‌رسند و شهر به بدترین شکل درهم کوبیده مى‌شود، به طورى‌که تا به امروزه روى آبادى و جمعیت به خود ندیده است. شایان ذکر است که اکثر قابل توجهى از دانشمندان «طوس» به همین شهر منقرض شده، منسوبند.

نوغان: این شهر در یک مایلى جنوب سناباد یعنى همان جایى که قبر امام رضا علیه السلام قرار دارد، واقع است.

بروقن: نویسندۀ کتاب «حدود العالم» در ضبط نام این شهر، دچار اشتباه شده است. زیرا ضبط صحیح نام این شهر، «تروقیذ» یا «بروقوز» است.

«تروقیذ» شهرى است کوهستانى که امروزه ترقبه نامیده مى‌شود و شمارى از محدثان، عرفا و زهاد مشهور همچون «ابو الحسن نعمانى بن محمد احمد تروقیذى طوسى» متوفى به سال  ٣۵٠  ه‍ و «ابو عبد اللّه تروقیذى» که در زمان خودش زاهدى معروف بوده است، به این شهر منسوبند.

رایکان: ضبط صحیح نام این شهر، «راتکان» یا «رادکان» است که «تاء» به غلط به «یاء» تغییر یافته است. در فارسى هم به همین شکل یعنى با «تاء» و «دال» تلفظ مى‌شود. شهر «رادکان» در ده فرسخى شهر طابران قرار دارد. در همین شهر است که بزرگانى همچون «نظام الملک طوسى» ، «ابو محمد عبد اللّه بن هاشم طوسى» و «ابو ازهر حسن بن احمد بن محمد طوسى» متوفاى سال  ۵٣٠  ه‍ متولد مى‌شوند. در حاشیه این شهر، مرغزار طوس به چشم مى‌خورد که شهرت تاریخى دارد. در همین مکان بود که ملک شاه سلجوقى با فرمانى از پدرش بر تخت نشست. «علاء الدین تکش خوارزمشاه» نیز در همین مکان تاجگذارى کرد. این مرغزارها همواره چراگاه اسبان سلاطین بوده است و بسیارى اوقات، پادشاهان ایران در ایام تعطیلات، این مکان را براى گردش انتخاب مى‌کرده‌اند.

بنواده: در میان شهرها و روستاهاى این منطقه، مکانى به این نام اساسا وجود خارجى ندارد. احتمالا در ضبط این اسم تحریفى رخ داده است.

با توجه به مطالب گذشته، روشن مى‌شود «طوس» نام منطقه‌اى است مشتمل بر چهار شهر و هزار روستا. شایان ذکر است که خراسان در قرون اولیۀ ظهور اسلام، بسیار وسیع‌تر از خراسان فعلى بوده است؛ و آن چیزى که امروزه خراسان نامیده مى‌شود، چیزى جز بخش کوچکى از خراسان قدیم نبوده است.

حتى اوائل قرن هفتم هجرى، سرزمین طوس از توابع نیشابور به شمار مى‌آمده است.

بعد از آن‌که شهر طابران مورد حمله و تاخت و تاز لشکر تیمور قرار گرفت و به ویرانى و انقراض کشیده شد، شهر مشهد روزبه‌روز توسعه یافت و از شش قرن پیش به این سو، شهر نیشابور از بارزترین شهرهاى تابعه آن شد.

فشردۀ آنچه در مورد حدود جغرافیایى سرزمین طوس از کتب جغرافیایى به دست مى‌آید: طوس عبارت است از ناحیه‌اى کوهستانى که از طرف شمال جنوب بین سلسله جبال هزار مسجد (اژدرکوه) از یک طرف و سلسله جبال نیشابور از سوى دیگر واقع شده است. ارتفاع کوههاى اطراف طوس از هفتصد تا سه هزار متر در تغییر است.

تاریخ «طوس» به دوران دور قبل از اسلام بر مى‌گردد. مسلمانان در زمان عثمان بن عفان، این منطقه را فتح کردند. البته ما در منابع قدیمى مثل کتاب «اوستا» هیچ نامى از «طوس» نمى‌یابیم، اما در بخش احکام و اساطیر که در حقیقت شرح این کتاب و کتب بعد از آن است، مى‌بینیم که شارحان این کتاب کرد. این مرغزارها همواره چراگاه اسبان سلاطین بوده است و بسیارى اوقات، پادشاهان ایران در ایام تعطیلات، این مکان را براى گردش انتخاب مى‌کرده‌اند.

بنواده: در میان شهرها و روستاهاى این منطقه، مکانى به این نام اساسا وجود خارجى ندارد. احتمالا در ضبط این اسم تحریفى رخ داده است.

با توجه به مطالب گذشته، روشن مى‌شود «طوس» نام منطقه‌اى است مشتمل بر چهار شهر و هزار روستا. شایان ذکر است که خراسان در قرون اولیۀ ظهور اسلام، بسیار وسیع‌تر از خراسان فعلى بوده است؛ و آن چیزى که امروزه خراسان نامیده مى‌شود، چیزى جز بخش کوچکى از خراسان قدیم نبوده است.

حتى اوائل قرن هفتم هجرى، سرزمین طوس از توابع نیشابور به شمار مى‌آمده است.

بعد از آن‌که شهر طابران مورد حمله و تاخت و تاز لشکر تیمور قرار گرفت و به ویرانى و انقراض کشیده شد، شهر مشهد روزبه‌روز توسعه یافت و از شش قرن پیش به این سو، شهر نیشابور از بارزترین شهرهاى تابعه آن شد.

فشردۀ آنچه در مورد حدود جغرافیایى سرزمین طوس از کتب جغرافیایى به دست مى‌آید: طوس عبارت است از ناحیه‌اى کوهستانى که از طرف شمال جنوب بین سلسله جبال هزار مسجد (اژدرکوه) از یک طرف و سلسله جبال نیشابور از سوى دیگر واقع شده است. ارتفاع کوههاى اطراف طوس از هفتصد تا سه هزار متر در تغییر است.

تاریخ «طوس» به دوران دور قبل از اسلام بر مى‌گردد. مسلمانان در زمان عثمان بن عفان، این منطقه را فتح کردند. البته ما در منابع قدیمى مثل کتاب «اوستا» هیچ نامى از «طوس» نمى‌یابیم، اما در بخش احکام و اساطیر که در حقیقت شرح این کتاب و کتب بعد از آن است، مى‌بینیم که شارحان این کتاب شهرت و آوازۀ شهر طوس با دفن امام رضا علیه السلام در قرن سوم هجرى در بخش سناباد این شهر، جاودانه شد. اشعارى که در مدح و رثاى این امام به زبان عربى و فارسى سروده شد، شهرت والایى به این شهر بخشید. این شهر، شهرى بزرگ و ریشه‌دار در تاریخ است که قدمت آن به هزار سال مى‌رسد. این شهر، جامع ظرافتهاى معمارى اسلامى قدیم به کار رفته در مساجد با شکوه و گنبدهاى طلایى مزین به کاشى‌هاى قیمتى، و مهارت مهندسى جدید به کار رفته در خیابانهاى وسیع، بناهاى مرتفع و دیگر نشانه‌هاى شهریت موجود در زمان ما مى‌باشد.

طابران که قبلا از آن نام بردیم، امروزه در بیست مایلى مشهد واقع است و مزار حکیم ابو القاسم فردوسى در آن قرار دارد.

نوغان: منطقه‌اى است که امروزه بخشى از شهر مشهد است. اما سناباد، کشتزارى بوده از حمید بن قحطبه که در اوائل خلافت عباسیان، والى خراسان بوده است. در سال  ١٩٢  ه‍ رافع بن لیث بن نصر بن سیار در مرو و ماوراء النهر سر به شورش بر مى‌دارد که هارون الرشید براى خاموش کردن شعلۀ این شورش و قیام، شخصا راهى خراسان مى‌شود. در این سفر، مأمون نیز او را همراهى کرده است. هارون در بین راه بیمار مى‌شود و وقتى به شهر طوس مى‌رسد، در اثر شدت یافتن بیمارى در سال  ١٩٣  ه‍ مى‌میرد و در خانۀ حمید بن قحطبه در سناباد به خاک سپرده مى‌شود. آن‌گاه مأمون دستور مى‌دهد که بقعه و مقبره‌اى بر قبر پدرش هارون بسازند. در راه بازگشت امام رضا علیه السلام و مأمون از مرو به سمت بغداد، امام علیه السلام در طوس وفات مى‌کنند که مأمون دستور مى‌دهد او را در قسمت غربى قبر پدرش در داخل مقبرۀ او دفن کنند. این مکان از آن سال تا به حال به نام مشهد رضا مشهور و امروزه مزار مسلمانان است که از نقاط مختلف به آن‌جا مى‌آیند.

گروهى از دانشمندان عرب از قبیل «ابن خرداد به» ، «مقدسى» و «ابو فداء» در کتبشان ذکرى از نام «مشهد» نیاورده‌اند. اما دانشمندانى همچون «اصطخرى» ، «ابن حوقل» ، «زکریا بن محمد بن محمود قزوینى» ، «یاقوت حموى» و «ابن بطوطه» در کتبشان از این شهر نام برده‌اند.

اما نویسندگان فارسى زبان، صاحب کتاب «نزهة القلوب» ، امیر زین الدین محمد، نویسندۀ کتاب «زینة المجالس» ، قاضى نور اللّه شوشترى حسینى، مؤلف کتاب «مجالس المؤمنین» ، احمد رازى صاحب کتاب «هفت اقلیم» ، میرزا حسین زنوزى مؤلف کتاب «ریاض الجنه» و بالأخره فرهاد میرزا صاحب کتاب «جام جم» در کتبشان نام «مشهد» را آورده‌اند.

از میان نویسندگان اروپایى، «فور شایر» ، جهانگرد انگلیسى، نام «مشهد» را در جلد دوم از سفرنامه‌اش ذکر مى‌کند. وى در سال  ١٧٨٣  میلادى از این شهر عبور کرده بود. همچنین «سرجان ملکم» سفیر انگلستان در ایران در زمان سلطنت فتحعلى شاه قاجار از این شهر دیدن مى‌کند که این جریان توسط دوستش «مکدونال کینیر» در کتاب «جغرافیاى ایران» ذکر شده است. در اواسط قرن نوزدهم میلادى، جهانگردى انگلیسى به نام «فیروزور» از این شهر دیدار و با گروهى از بزرگان و خواص این شهر معاشرت مى‌کند و به منظور دستیابى به اهدافى تظاهر به اسلام کرده، به موفقیت‌هایى نائل مى‌شود. جهانگرد دیگرى به نام «هانوى» در سفرش به روسیه و ایران، در سال  ١٧۴٣  میلادى موفق مى‌شود که به خود مشهد الرضا وارد شود. او تاریخ قدیم و جدید این شهر را مورد بحث و بررسى قرار مى‌دهد و در کتابش فصول جالبى را به توصیف این شهر اختصاص مى‌دهد. وى تعداد مدارس و دانش‌پژوهان آن را احصا مى‌کند و از اوقاف و اجناس شهر ذکرى به میان مى‌آورد.

دکتر «ریتر» آلمانى، استاد و عضو هیأت علمى دانشگاه برلین نیز در کتابش موسوم به «جغرافیاى ایران» که به زبان آلمانى نگاشته شده است، از این شهر نام مى‌برد و در بسیارى از موارد بر گفته‌هاى جهانگرد انگلیسى فوق‌الذکر (فیروزور) اعتماد مى‌کند.

«موسیو کنولى» نیز در سال  ١٨٢٣  در سر راهش به هند از شهر مشهد عبور مى‌کند. همچنین «موسیو فریه» فرانسوى که در سال  ١٨۴۵  از این شهر عبور کرده است، در جلد اوّل سفرنامه‌اش، چشم‌انداز طبیعى آن را توصیف کرده، از تاریخ آن ذکرى به میان مى‌آورد که البته اشتباهات متعددى دارد. از جمله این‌که مى‌نویسد: مشهد و طوس در انتهاى خراسان واقعند؛ درحالى‌که آخرین نقطۀ خراسان، بلخ است. همچنین مى‌گوید: تاریخ کتابهایى که در مورد مشهد نگاشته شده است، حد اکثر به عهد صفویه مى‌رسد؛ درحالى‌که قدمت بخشى از این کتابها به زمان سلاجقه و مغول مى‌رسد؛ و اشتباهات دیگرى از این قبیل.

نخستین تحصیلات خواجه نصیر:

او بعد از آن‌که علوم ادبى را به خوبى فرا گرفت، به تحصیل فقه، منطق، فلسفه و ریاضیات روى آورد. فقه را نزد پدرش آموخت و مدتى در دروس دایى‌اش، نور الدین على بن محمد، حضور یافت. برخى معتقدند که مقدمات منطق و فلسفه را نیز نزد دایى‌اش آموخت. وى مقدمات ریاضیات را در طوس نزد کمال الدین محمد صاحب، فرا گرفت؛ آن‌گاه به نیشابور یعنى مکانى که در آن عصر مرکز علمى با اهمیت و کانون تجمع گروهى از بزرگان فلاسفه، فقها، علما و فضلا بوده است، سفر کرد. در این شهر مدتى ماند و از سرچشمۀ حکمت و معرفت سیراب شد، به‌طورى‌که در عنفوان جوانى در اکثر فنون و علوم قوى و زبردست گردید. وى ظاهرا نیشابور را قبل از آن‌که مورد حمله لشکر مغول قرار گیرد و به نابودى و ویرانى کشیده شود، ترک مى‌گوید و به شهر رى کوچ مى‌کند و از آن‌جا جهت حضور در دروس علماى بزرگ به بغداد و موصل رهسپار مى‌شود. وى در موصل نزد کمال الدین بن یونس موصلى تلمذ مى‌کند؛ آن‌گاه از سالم بن بدران مصرى که از بزرگان فقهاى شیعه محسوب مى‌شد، اجازۀ اجتهاد دریافت نموده، به وطنش مراجعت مى‌کند.

اساتید خواجه نصیر:

 ١ -وجیه الدین محمد بن حسن طوسى

وى جد خواجه نصیر الدین طوسى و از زمرۀ فقها و محدثان آن عصر محسوب مى‌شد که خواجه نزد او فقه و حدیث را فرا مى‌گیرد. او شاگرد فضل اللّه راوندى و فضل اللّه راوندى، شاگرد سید مرتضى (علم الهدى) بوده است

 ٢ -نور الدین على بن محمد شیعى

این فرد دایى خواجه نصیر الدین طوسى و از دانشمندان عصر خود به شمار مى‌آمده است. برخى از مورخان برآنند که خواجه، مقدمات منطق و فلسفه را نزد دایى‌اش فرا گرفته است، اما اینان نام دایى او را ضبط نکرده‌اند، ولى «ابن فوطى» که مانند دیگر مورخان، این مطلب را ذکر کرده، تصریح نموده که دایى خواجه، نور الدین على بن محمد شیعى بوده است.

٣ -نصیر الدین ابو طالب عبد اللّه بن حمزۀ طوسى

این مرد دایى پدر خواجه (محمد بن حسن) و از بزرگان علماى شیعه بوده است. خواجه نزد او استماع حدیث کرده، از همو اجازۀ نقل حدیث دریافت مى‌نماید. این فرد (استاد خواجه) از عفیف الدین محمد بن حسن شوهانى؛ و او هم از شیخ مفید عبد الجبار مقرى؛ و او هم از شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسى نقل روایت مى‌کند. بنابراین خواجه نصیر الدین طوسى از طریق چهار واسطه به شیخ طوسى مى‌رسد.

 ۴ -فرید الدین نیشابورى

ابو محمد حسن بن محمد بن حیدر فرید الدین نیشابورى معروف به «داماد» ، فیلسوف و اصولى بوده است. اغلب مورخان بر این عقیده‌اند که این فرد، شاگرد صدر الدین على بن ناصر سرخسى نیشابورى و او هم شاگرد افضل الدین گیلانى و گیلانى شاگرد ابن عباس لوکرى، شاگرد بهمنیار است که بهمنیار شاگرد ابو على سینا بوده است. بنابراین سلسله، خواجه با پنج واسطه، شاگرد ابو على سینا بوده است. از طرف دیگر خواجه به یک واسطه شاگرد امام فخر رازى مى‌باشد.

خواجه، حکمت و فلسفه و از جمله کتاب «اشارات» اثر شیخ الرئیس ابو على سینا را نزد استادش فرید الدین نیشابورى فرا گرفت.

 ۵ -قطب الدین مصرى (کشته شده در سال  ۶١٨  ه‍)

او ابراهیم بن على بن محمد سلمى است که مغربى الاصل مى‌باشد، اما به دلیل این‌که مدتى از زندگیش را در مصر سپرى مى‌کند، بعد از آن‌که به خراسان آمد در آن‌جا سکنى گزید، به لقب مصرى مشهور شد.

او یکى از بارزترین شاگردان فخر رازى است که بعد از وفات او دایرۀ فعالیت‌هاى علمى‌اش در نیشابور گسترش مى‌یابد و دانش‌پژوهان مشتاق از شهرها و کشورهاى مختلف به آن‌جا مى‌آیند تا در محضر دروس او شرکت جویند و از دانش‌هاى او استفاده برند. قطب الدین مصرى به هنگام حملۀ مغولها به شهر نیشابور کشته مى‌شود. یکى از تألیفات او، شرح «قانون» ابن سینا است.

ظاهرا خواجه نصیر الدین طوسى، فلسفه و طب را نزد او فرا گرفته است.

 ۶ -کمال الدین بن یونس موصلى

(متوفى  ١۴  یا  ١۵  شعبان  ۶٣٩  هجرى قمرى) . او ابو الفتح موسى بن ابى الفضل یونس بن محمد، جامع کلیۀ علوم و متضلع در تمامى فنون، به ویژه ریاضیات اقلیدس، هیئت، مخروطات، مجسطى، حساب، جبر، مقابله، موسیقى، فقه و اصول فقه و دانشمندى ممتاز، توانا و متبحر بوده است که هیچ یک از دوستان و همقطارانش از نظر علمى به پایۀ او نمى‌رسیده‌اند.

خواجه نصیر الدین طوسى بخشى از ریاضیات و فلسفه را در بغداد و موصل از محضر چنین دانشمندى استفاده مى‌کند.

 ٧ -معین الدین مصرى

او ابو الحسن سالم بن بدران مازنى است که از بزرگان فقهاى شیعه محسوب مى‌شود و تعدادى کتاب در مورد مذهب شیعه تصنیف کرده است.

صلاح الدین صفدى در کتاب «الوافى بالوفیات» او را شیعۀ معتزلى توصیف مى‌کند. او از شاگردان ابن ادریس حلى صاحب کتاب سرائر بوده و از «سید عز الدین ابو المکارم حمزة بن على بن زهرۀ حسینى حلى» صاحب کتاب «غنیة النزوع» نقل روایت کرده است.

خواجه نصیر الدین طوسى فقه و اصول را نزد او فرا مى‌گیرد و از جانب او به اجازۀ اجتهاد مفتخر مى‌گردد که ترجمۀ متن آن چنین است:

«جناب امام أجل، دانشمند افضل، اکمل و اورع، فرهیختۀ محقق، نصیر الملة و الدین، وجیه الاسلام و المسلمین، سند الائمه و الافاضل، افتخار علما و اکابر، افضل اهل خراسان، محمد بن محمد بن حسن طوسى (زاد اللّه فى علائه أحسن الدفاع عن حوبائه) تمامى جزء سوم از کتاب «غنیة النزوع الى علمى الاصول و الفروع» را از اوّل تا به آخرش و همچنین اکثر جزء دوم این کتاب را که در اصول فقه است، بر من همراه با فهم کامل آن و دقت و تأمل در آن، قرائت کرد، درحالى‌که در جستجوى غوامض و عالم به جمیع فنون آن بود. من به او اجازه دادم که تمامى آن را از طرف من و همچنین از طرف استادم، سید نورانى، دانشمند وحدانى، استاد زبردست و پاک، عز الدین أبی المکارم حمزة بن على بن زهرۀ حسینى (قدس اللّه سره و نوّر ضریحه) نقل کند. همچنین اجازه دادم تمامى تصانیف او و تصانیف مرا و شنیده‌هاى مرا و قراآت و اجازات مرا از مشایخم، اعم از آن‌که اساتید آن را ذکر کرده یا ذکر نکرده باشم-چنانچه نزد او ثابت شده باشد-و آنچه را که شاید تصنیف و تالیف کنم، نقل کند.

این دستخط ضعیف‌ترین بندۀ خدا و نیازمندترین آنها به عفو و بخشش او، سالم بن بدران بن على مازنى مصرى است که در هجدهم جمادى الثانى سال  ۶١٩  هجرى نگاشته شد. سپاس خداى را و درود بر بهترین بندگان او حضرت محمد (ص) و خاندان پاک او.»

از سوى دیگر خواجه نصیر الدین طوسى در کتاب «الفرائض» استاد مزبور را یاد کرده، از او چنین نقل مى‌کند:

«لازم است مثالى را که شیخ ما، امام سعید، معین الدین سالم بن بدران مصرى در کتابش موسوم به «التحریر» ذکر کرده است، بیاوریم» .

 ٨ -شیخ برهان الدین محمد بن محمد بن على حمدانى قزوینى

وى ساکن «رى» بوده و از شیخ منتجب الدین ابو الحسن على بن عبد اللّه بن حسن رازى قمى، مؤلف کتاب «الفهرست» ، اجازۀ روایتى داشته است. او تا سال  ۶١٢  هجرى در قید حیات بوده و خواجه از او حدیث استماع مى‌کرده، از جانب او مفتخر به اجازۀ روایتى شده است.

 ٩ -کمال الدین محمد حاسب

نام این فرد تنها در کتاب «السیر و السلوک» که منسوب به خواجه است، آورده شده و در منابع و متون دیگر، نامى از این فرد نیامده است.

 ١٠ -سراج الدین قمى

نام این فرد تنها در کتاب «درّة الاخبار» به عنوان استاد خواجه آمده است.

تألیفات خواجه:

خواجه نصیر الدین طوسى از جمله کسانى به شمار مى‌رود که به کثرت تألیف در علوم و فنون مختلف متداول در عهد خویش اشتهار یافته‌اند. علومى همچون: تاریخ، ادبیات، فقه، تفسیر، حدیث، حکمت و فلسفه، اخلاق، هندسه، حساب، جبر و مقابله، هیئت، نجوم (فلک) ، علم تقویم و زیج و احکام ستارگان، اسطرلاب، موسیقى و دیگر علوم.

آثار او به سادگى عبارات و خالى بودن آنها از پیچیدگى، قویم بودن معانى و دور بودن از حشو و زواید بى‌جا، معروف است. این ویژگیها موجب شد تا آثار او به حدى مورد رغبت طلاب و اقبال دانشمندان قرار گیرد که در طى قرون متمادى به‌عنوان کتب درسى در حوزه‌هاى علمیه مطرح باشد. به همین جهت بسیارى از علما به شرح و تحشیۀ آنها پرداخته، مورد استفاده قرار دهند.

برخى از آثار خواجه به زبان فارسى است و برخى دیگر به زبان عربى، همچنان که برخى از رسائل علمى او از عربى به فارسى و برخى دیگر از فارسى به عربى برخى به زبانهاى دیگر دنیا ترجمه شده است. این آثار شامل علوم ریاضى، پاسخ به مسائل مطرح شده و همچنین شمارى مقاله‌هاى کوتاه در کنار ترجمۀ بسیارى از کتب در موضوعات مختلف مى‌باشد که اینک به ذکر آنها مى‌پردازیم:

 ١ -تحریر «مجسطى» :

اصل این کتاباز «قلوذیوس بطلمیوس» و شامل سیزده مقاله و چند فصل  ١٩۶  تصویر مى‌باشد که خواجه نصیر الدین طوسى آن را براى حسام الدین و سیف الناظرین حسن بن محمد سیواسى، تحریر مى‌کند و در تاریخ پنجم شوال سال  ۶۴۴  هجرى قمرى تحریرش پایان مى‌یابد.

 ٢ -تحریر أقلیدس تحریر اصول هندسه:

کتاب «اصول الهندسه» کتابى است که ثابت بن قره آن را از یونانى به عربى ترجمه و خواجه نصیر الدین طوسى اقدام به تحریر آن کرده است.

خواجه در مقدمه این کتاب چنین آورده است: این کتاب را بعد از تحریر مجسطى نگاشتم و به تاریخ  ٢٢  شعبان  ۶۴۶  هجرى قمرى از تحریر آن فارغ شدم.

 ٣ -تحریر «اُکَر» مانالاوس:

این کتاب از جملۀ کتب «متوسط» محسوب مى‌شود. مراد از کتب متوسط کتبى است که بایستى بعد از کتاب اقلیدس و قبل از مجسطى خوانده شود.

در برخى نسخه‌هاى این کتاب، سه مقاله و در برخى دیگر دو مقاله درج شده است. خواجه در تاریخ  ٢١  شعبان  ۶۶٣  هجرى قمرى از تحریر این کتاب فارغ مى‌شود.

 ۴ -تحریر «اُکَرِ» ثاوذوسیوس:

این کتاب نیز از کتب «متوسط» شمرده مى‌شود و از سه مقاله تشکیل شده و شامل  ۵٨  یا  ۵٩  تصویر است. خواجه تحریر این کتاب را در جمادى الاول  ۶۵١  هجرى قمرى به پایان مى‌رساند.

 ۵ -تحریر کتاب «مأخوذات» :

این کتاب در اصول و قواعد هندسه است و اصل آن از ارشمیدس مى‌باشد که ثابت بن قره آن را از یونانى به عربى ترجمه کرده است. خواجه در مقدمه این کتاب مى‌نویسد: متأخران، این کتاب را از کتب متوسط به شمار آورده‌اند و مشتمل بر یک مقاله و  ۵١  تصویر است.

 ۶ -تحریر کتاب «معطیات» :

کتاب معطیات اثر اقلیدس در علم هندسه است که اسحاق بن حنین آن را از یونانى به عربى ترجمه و ثابت بن قرة آن را تصحیح و خواجه نصیر الدین اقدام به تحریر و شرح آن نموده است. این کتاب شامل  ٩۵  تصویر است.

 ٧ -تحریر کتاب «الکرة المتحرکه» :

کتاب «الکرة المتحرکه» اثر «اطولوقس» است که ثابت بن قره آن را از یونانى به عربى ترجمه و خواجه نصیر الدین طوسى اقدام به تحریر و شرح آن کرده است. این کتاب مشتمل بر یک مقاله و  ١٢  تصویر مى‌باشد.

خواجه، تحریر آن را در روز جمعه هفتم جمادى الاول سال  ۶۵١  هجرى قمرى به پایان مى‌برد.

 ٨ -تحریر کتاب «معرفة مساحة الأشکال البسیطه و الکرویه» :

اصل این کتاب از تألیفات فرزندان موسى یعنى احمد، حسن و محمد است که خواجه نصیر الدین طوسى در سال  ۶۵٣  هجرى قمرى اقدام به شرح و تحریر آن مى‌کند.

 ٩ -تحریر کتاب «اللیل و النهار» :

کتاب «اللیل و النهار» یا «الایام و اللیالى» اثر ثاوذوسیوس و مشتمل بر دو مقاله و  ٣٣  یا  ٣٠  تصویر است. خواجه نصیر الدین طوسى، شرح و تحریر این کتاب را در نهم جمادى الاول سال  ۶۵٣  هجرى قمرى به اتمام مى‌رساند.

 ١٠ -تحریر کتاب «المناظر» :

اصل این کتاب از اقلیدس است که اسحاق بن حنین آن را به عربى ترجمه و ثابت بن قره آن را تصحیح مى‌کند. خواجه نصیر الدین طوسى شرح این کتاب را در شوال سال  ۶۵١  هجرى قمرى به پایان مى‌رساند.

 ١١ -تحریر کتاب «جرمى النیرین» :

کتاب «جرمى النیرین و بعدیهما» تالیف «أرسطرخس» است که مشتمل بر  ١٧  تصویر مى‌باشد. خواجه نصیر الدین در سال  ۶۵٣  هجرى قمرى به شرح و تحریر آن اقدام مى‌کند.

 ١٢ -تحریر کتاب «الغروب و الطلوع» :

«الطلوع و الغروب» یا «الشروق و الغروب» اثر أطولوقس یونانى است که «قسطابن لوقا» آن را به عربى ترجمه و «ثابت بن قره» آن را تصحیح کرده است. خواجه نصیر الدین طوسى در سال  ۶۵٣  هجرى به شرح و تحریر آن اقدام مى‌کند. این کتاب شامل دو مقاله و  ٣۶  تصویر است.

 ١٣ -تحریر کتاب «المطالع» :

«المطالع» تالیف «اسقیلاوس» است که «قسطا بن لوقا» آن را از یونانى به عربى ترجمه و «یعقوب بن اسحاق کندى» آن را تصحیح کرده و خواجه نصیر الدین شرح و تحریر نموده است.

این کتاب شامل  ٣  مقدمه و دو تصویر است و شرح آن در  ۶۵٣  هجرى پایان مى‌یابد.

 ١۴ -تحریر کتاب «المفروضات» :

«المفروضات» تألیف ارشمیدس است که ثابت بن قره آن را از یونانى به عربى ترجمه و خواجه نصیر الدین طوسى آن را تحریر و شرح مى‌کند. این کتاب مشتمل بر  ٣۶  و در برخى نسخ  ٣۴  تصویر است. خواجه در سال  ۵٣  ه‍ از تحریر این کتاب فارغ مى‌شود.

 ١۵ -تحریر کتاب «الظاهرات الفلک» :

مؤلف این کتاب اقلیدس است و ثابت بن قره آن را از یونانى به عربى ترجمه کرده خواجه آن را شرح و تحریر نموده است. این کتاب شامل  ٢٣  یا  ٢۵ -بنابر اختلاف نسخ-تصویر است؛ اما در حال حاضر تنها دو تصویر در دست ماست. خواجه طوسى شرح این کتاب را در ماه ربیع الاول سال  ۶۵٣  ه‍ به پایان مى‌رساند.

 ١۶ -تحریر کتاب «الکرة و استوانه» :

مؤلف کتاب «الکرة و الاسطوانه» ، ارشمیدس است که ثابت بن قره آن را از یونانى به عربى بر مى‌گرداند و خواجه نصیر الدین طوسى آن را شرح و تحریر مى‌کند. این کتاب مشتمل بر  ۴٨  تصویر و در بعضى نسخه‌ها، ۴٣  تصویر است.

 ١٧ -مقالة فى تکسیر الدائره:

اصل این کتاب نیز از ارشمیدس است که خواجه به تحریر و شرح آن اقدام مى‌کند و شرح و تحریر کتاب «الکرة و الاسطوانه» را به آخر آن مى‌افزاید.

 ١٨ -تحریر کتاب «المساکن» :

اصل این کتاب از «ثاوذوسیوس» یونانى است که قسطا بن لوقا آن را به عربى ترجمه مى‌کند و خواجه نصیر الدین طوسى به شرح تحریر آن مى‌پردازد. این کتاب شامل  ١٢  تصویر است. خواجه تحریر این کتاب را در سال  ۶۵٣  ه‍ به اتمام مى‌رساند.

 ١٩ -المخروطات:

این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است و مؤلف آن، «اپلوثیوس» مى‌باشد. پنج مقالۀ اوّل آن را، هلال بن هلال حمصى به عربى ترجمه کرده است. اما مقاله ششم و هفتم آن را ثابت بن قره به عربى برگردانده است. احمد بن موسى به تصحیح آن اقدام مى‌کند و خواجه طوسى شرح و تحریر مى‌نماید.

 ٢٠ -الاسطوانه:

نام این کتاب در فهرست مؤلفات خواجه نصیر الدین طوسى که «صفدى» و «محمد بن شاکر» آن را تنظیم کرده‌اند، ذکر شده است. اما صاحب کتاب «الذریعه» احتمال داده که همان کتاب «تحریر الکرة و الاسطوانه» باشد که اصل آن از ارشمیدس است و خواجه اقدام به شرح آن نموده است.

 ٢١ -کشف القناع عن أسرار شکل القطاع:

در این کتاب از اولین شکل از اشکال سه بعدى موجود در کتاب «أکر» اثر «مانالاوس» بحث مى‌شود که خواجه نصیر الدین طوسى ابتدا آن را به فارسى و سپس به عربى ترجمه کرده است. این کتاب مشتمل بر پنج مقاله مى‌باشد. برخى، از این کتاب تحت عنوان «الشکل القطاع» نام برده‌اند.

 ٢٢ -تربیع الدائرة:

کتابى است که اصل آن را ارشمیدس تصنیف کرده و خواجه نصیر الدین طوسى به تحریر و شرح آن پرداخته است.

 ٢٣ -حالات الخطوط المنحنیه:

اصل این کتاب از حکیم و ریاضى‌دان یونانى، «اپلنیوس» . . . و شامل پنج مقاله مى‌باشد. مقالۀ اوّل آن توسط احمد بن موسى حمصى و مقالات دیگر آن توسط ثابت بن قره، از یونانى به عربى ترجمه شده است. آن‌گاه ترجمۀ عربى این کتاب توسط حسن و احمد بن موسى بن شاکر تصحیح و توسط خواجه نصیر الدین طوسى شرح و تحریر مى‌شود.

 ٢۴ -تسطیح الکرة و المطالع:

اصل این کتاب از تألیفات بطلمیوس است که ثابت بن قره از یونانى به عربى ترجمه کرده، خواجه نصیر الدین طوسى تحریر و شرح مى‌کند.

 ٢۵ -رسالة فى انعطاف الاشعة و انعکاسها (رسالة فى انعکاسات الاشعه)

 ٢۶ -رسالة الشافعیه:

خواجه نصیر الدین طوسى در این رساله که به «فى مصادرات اقلیدس فى الهندسة» معروف است، به نقل و نقد اقوال ریاضى دانانى همچون على بن هیثم و ابى الفتح عمر خیامى و عباس بن سعید جوهرى در زمینۀ قوانین اقلیدس مى‌پردازد و در ضمن آرا خویش را همراه با ادلۀ آن، ذکر مى‌کند.

 ٢٧ -کتاب «التجرید فى الهندسه» :

این کتاب که در علم هندسه است، شامل هفت مقاله مى‌باشد.

 ٢٨ -کتاب البلاغ:

این کتاب شرح کتاب اقلیدس است.

 ٢٩ -رسالة فى شکل القطاع السطحى:

نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانۀ ملى پاریس موجود است.

 ٣٠ -مختصر کرات ارشمیدس:

اصل این کتاب را ثابت بن قره به عربى ترجمه کرده، نصیر الدین طوسى به شرح و تحریر آن اقدام مى‌کند.

 ٣١ -تحریر «المأة و الخمس مسائل من اصول الهندسه»

٣٢ -رسالة فى باب تعیین قبلة تبریز:

که به زبان عربى است.

 ٣٣ -جامع الحساب بالنحت و التراب:

این کتاب که به «جوامع الحساب» نیز شناخته شده است، مشتمل بر سه باب و چند فصل است.

 ٣۴ -رسالة الحساب:

این کتاب به زبان فارسى است و یک نسخه از آن در کتابخانۀ ملى ملک تهران موجود است.

 ٣۵ -رساله در حساب و جبر و مقابله:

این کتاب مشتمل بر دو باب است.

باب اوّل در اصول قواعد حساب و باب دوم در کیفیت استخراج مجهولات اعداد متناسب از طریق جبر و مقابله است. خواجه این کتاب را در سال  ۶۶٧  هجرى تألیف نموده است.

 ٣۶ -کتاب الظفر:

این کتاب نیز در موضوع جبر و مقابله است که «حاج خلیفه» آن را به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده است.

 ٣٧ -رسالة فى علم المثلثات:

در «تذکرة النوادر» آمده است که نسخه‌اى از این کتاب به خط علاّمه قطب الدین شیرازى در کتابخانۀ مولانا یعقوب بدوانى در هند، موجود است.

 ٣٨ - «الرسالة المعینیه» یا «المفید» :

این کتاب در علم هیئت است که به زبان فارسى نگاشته شده و مشتمل بر چهار مقاله است. خواجه این کتاب را به تاریخ  ۶٣٢  هجرى در قهستان به نام «ابو الشمس معین الدین بن ناصر الدین محتشم» به رشته تحریر در آورده است.

 ٣٩ -شرح المعینیه:

یا «حل مشکلات الرسالة المعینیه» که خواجه آن را به خواست معین الدین در قهستان مى‌نگارد.

 ۴٠ -زبدة الهیأة:

کتاب مختصرى است در علم هیئت که به زبان فارسى نگاشته شده و مشتمل بر سى فصل است.

۴١ -زبدة الادراک فى هیئة الافلاک:

رسالۀ مختصرى است در علم هیئت که به زبان عربى نگاشته شده و مشتمل بر یک مقدمه و دو مقاله است.

 ۴٢ -التذکرة النصیریه:

این کتاب نیز در علم هیئت است و از مهم‌ترین و جامع‌ترین کتابهایى است که در این فن نگاشته شده است. این کتاب مشتمل بر چهار باب است و به درخواست عز الدین زنجانى در تاریخ  ۶۵۶  هجرى تألیف شده است. بسیارى از متخصصان این فن به شرح و توضیح این کتاب اقدام کرده‌اند.

 ۴٣ -رسالة فى بیان الصبح الکاذب:

رساله‌اى بسیار مختصر در این باب است که نسخه‌اى از آن در کتابخانۀ سپهسالار تهران موجود است.

 ۴۴ -رسالة فى تحقیق قوس و قزح:

این نیز رساله‌اى بسیار مختصر است که نسخه‌اى از آن در کتابخانه ملى ملک تهران موجود است.

 ۴۵ -مختصر فى معرفة التقویم:

خواجه این کتاب را که معروف به «سى فصل» است. در سال  ۶۵٨  ه‍ بعد از شروع به ساختن رصد خانۀ مراغه و به زبان فارسى نگاشته است.

 ۴۶ -ثلاثون فصلا فى الهیئة و النجوم:

نسخۀ این کتاب در کتابخانۀ آکسفورد موجود است.

 ۴٧ -زیج ایلخانى:

این کتاب به زبان فارسى است و مشتمل بر چهار مقاله است. مقالۀ اوّل در شناخت تواریخ، مقالۀ دوم در شناخت حرکت سیارات و مواضع آنها در خطوط طول و عرض و مسائلى از این قبیل، مقالۀ سوم در شناخت اوقات و مقالۀ چهارم در باقى اعمال نجوم و جدولهاى حرکات سیارات است.

۴٨ -مدخل الى علم النجوم:

مجموعه‌اى است منظوم به زبان فارسى در علم نجوم.

 ۴٩ -اختیارات مسیر القمر:

این کتاب نیز منظومه‌اى است به زبان فارسى که بر وزن بحر رمل، مثمن، محذوف یا مقصور و دربارۀ اختیارات حرکت قمر و احوال آن سروده شده است.

 ۵٠ -رسالة فى التقویم و حرکات الافلاک:

نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانۀ آستان قدس رضوى در مشهد (ایران) موجود است.

 ۵١ -البارغ فى علوم التقویم.

 ۵٢ -تحصیل در علم نجوم:

نسخۀ این کتاب در کتابخانۀ آکسفورد موجود

است.

 ۵٣ -التقویم العلایى:

این کتاب را به نام علاء الدین محمد، یکى از پادشاهان اسماعیلى تألیف کرده است.

 ۵۴ -نهایة الادراک و درایة الأفلاک:

در کتاب «کشف الحجب و الاستار» آمده که خواجه نصیر الدین طوسى این کتاب را در عهد بهاء الدین محمد جوینى و به درخواست محمد بن عمر بدخشانى تألیف کرده است.

ضمنا بایستى توجه داشت نسبت پنج کتاب اخیر به خواجه نصیر الدین طوسى، قطعى نیست.

 ۵۵ -شرح ثمرة بطلمیوس [یا «ترجمۀ ثمره»]:

این کتاب بنابر خواهش و میل خواجه بهاء الدین محمد بن شمس الدین وزیر، حاکم اصفهان، نگاشته شده است. چه، کتاب «الثمره» اثر بطلیموس از یونانى به عربى ترجمه و موضوعات و مطالب دیگرى به آن افزوده شده بود. این کتاب مشتمل بر صد عبارت و گفتار است و به همین دلیل به یونانى «انسطوریطا» خوانده مى‌شود. ترجمه و شرح این کتاب در سال  ۶٧٠  هجرى پایان یافت.

 ۵۶ -بیست باب در معرفت اسطرلاب:

به اعتقاد مؤلف کتاب «الذریعه» این کتاب تلخیص کتاب دیگر خواجه تحت عنوان «مأة باب» است.

 ۵٧ -مقاله‌اى در موسیقى:

نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانۀ ملى پاریس موجود است.

 ۵٨ -تحریر المنطق:

کتاب مختصرى است در علم منطق که به زبان عربى نگاشته شده و حاوى نه فصل مى‌باشد. نسخه‌اى قدیمى از این کتاب در کتابخانۀ ملى تهران موجود است.

 ۵٩ -أساس الاقتباس:

این کتاب بعد از کتاب «شفاء» بزرگ‌ترین و مهم‌ترین

کتاب در زمینۀ منطق محسوب مى‌شود. این کتاب که به زبان فارسى نگاشته شده و حاوى نه مقاله است، در سال  ۶۴٢  هجرى به رشته تحریر در آمده است.

 ۶٠ -تعدیل المعیار فى نقد تنزیل الافکار:

اصل کتاب (تنزیل الافکار) از مفضل بن عمر اثیر الدین أبهرى مى‌باشد که خواجه نصیر الدین طوسى آن را تحت عنوان «تعدیل المعیار. .» . مورد نقد و بررسى قرار مى‌دهد.

 ۶١ -مقولات عشر

 ۶٢ -تجرید العقاید (تحریر العقاید فى الکلام) :

این کتاب مختصر، اولین کتابى به شمار مى‌رود که مطابق عقاید شیعه به این شکل تصنیف شده است.

کتاب مزبور متشکل از شش مقصد یا موضوع است.

 ۶٣ -قواعد العقاید:

این کتاب، رساله‌اى مختصر است در اصول عقاید. نام این کتاب به صورتهاى دیگرى نیز از قبیل «رسالة اعتقادیه» و «مقالة نصیریه» ضبط شده است.

 ۶۴ -فصول نصیریه:

کتاب کوچکى است در باب اصول عقاید که به زبان فارسى نگاشته شده است. رکن الدین محمد بن على فارسى گرگان آن را به عربى ترجمه کرده است.

 ۶۵ -تلخیص المحصل (نقد المحصل) :

اصل این کتاب که در علم کلام است، تحت عنوان «محصل أفکار المتقدمین و المتأخرین» اثر امام فخر رازى است که خواجه نصیر الدین طوسى علاوه بر تلخیص آن در برخى موارد، کلام مصنف را به نقد کشیده و در سال  ۶۶٩  هجرى و به نام عطاء الملک جوینى تألیف کرده است.

 ۶۶ -آغاز و انجام:

رساله‌اى است در مبدأ و معاد که از آن تحت عنوان «رسالة فى المبدأ و المعاد» نیز یاد شده است. خواجه در مقدمه این کتاب، از آن

به «تذکره» یاد کرده است.

 ۶٧ -رسالة اعتقادیه («اعتقادات» یا «العقیدة المفیده») :

مقالۀ مختصرى است در مورد آنچه یک مسلمان شیعه باید به آن اعتقاد داشته باشد.

 ۶٨ -رسالۀ اثبات واجب:

رساله مختصرى است به زبان فارسى که در آن چهار دلیل به طریقۀ متکلمان و سه دلیل به طریقۀ فلاسفه و حکما براى اثبات واجب تعالى (واجب الوجود) آورده شده است.

 ۶٩ -رسالۀ دیگر در اثبات واجب:

خواجه این رساله را به صورت مناظره ترتیب داده است.

 ٧٠ -رسالۀ مقنعه:

رساله‌اى است به زبان عربى در اصول دین. محمد مؤمن بن طاهر الدین کرمانى این رساله را شرح کرده و در مقدمه، آن را به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده است.

 ٧١ -رساله اصول الدین:

رساله‌اى است در اصول عقاید که به زبان عربى نگاشته شده است.

 ٧٢ -رساله‌اى دیگر در اصول عقاید:

رساله‌اى است به زبان عربى که در آن از توحید، عدل، معاد و امامت بحث شده است.

 ٧٣ -رسالۀ امامت:

این کتاب بنا به درخواست محمد الدین شهاب الاسلام على بن نام‌آور نگاشته شده است.

 ٧۴ -اثبات الفرقة الناجیه:

طبق نظر مؤلف «الذریعه» ، این کتاب از تألیفات خواجه نصیر الدین طوسى است.

 ٧۵ -رسالۀ جبر و اختیار (رسالة الجبر و التفویض) :

این کتاب تحت عنوان («جبر و قدر» و «قضاء و قدر») نیز وارد شده است.

 ٧۶ -شرح الاشارات:

اصل این کتاب (الاشارات و التنبیهات) اثر حکیم و فیلسوف بزرگ، شیخ الرئیس ابو على سینا است که بسیارى از دانشمندان به شرح آن مبادرت کرده‌اند. یکى از شارحان معروف این کتاب، امام فخر رازى است که اشکالات بسیارى بر نظریات شیخ الرئیس وارد کرده است. پس از او خواجه نصیر الدین طوسى اقدام به شرح این کتاب مى‌کند و در خلال شرح که بیست سال طول مى‌کشد، اشکالات فخر رازى بر نظریات شیخ را مورد نقد و بررسى قرار داده، آنها را رد مى‌کند. شرح این کتاب که به «حل مشکلات اشارات» نام‌گذارى شده، توسط خواجه در سال  ۶۴۴  هجرى به پایان مى‌رسد.

 ٧٧ -مصارع المصارع:

تاج الدین محمد بن عبد الکریم شهرستانى کتابى تحت عنوان «المصارعات» مى‌نویسد و در طى آن اعتراضات و اشکالات بسیارى بر فلسفۀ ابن سینا و نظریات فلسفى او وارد و ادعا مى‌کند که در این کتاب با این فیلسوف بزرگ زورآزمایى کرده است. خواجه، کتاب «مصارع المصارع» را به منظور ردّ اعتراضات و شبهات تاج الدین بر فلسفه ابن سینا تألیف مى‌کند.

 ٧٨ -أقسام الحکمه:

رساله‌اى است مختصر به زبان عربى در بیان اقسام حکمت.

 ٧٩ -شرح «مرموز الحکمه» :

«مرموز الحکمه» کتابى است به زبان عربى منسوب به ابو على سینا که شرحى فارسى تحت عنوان مزبور منسوب به خواجه نصیر الدین طوسى دارد.

 ٨٠ -شرح «رسالة العلم» :

«رسالة العلم» ، رساله‌اى است مختصر اثر «ابو جعفر احمد بن على بن سعید بن سعاده» که آن را شاگرد وى، «على بن سلیمان بحرانى» براى خواجه نصیر الدین طوسى ارسال مى‌کند تا شرحى بر آن بنویسد.

در پى درخواست، خواجه به نوشتن شرحى بدیع و جالب تحت عنوان «شرح رسالة العلم» مبادرت مى‌کند.

 ٨١ -الرسالة المنتخبة فى معالم حقیقة النفس:

رساله‌اى است در بیان حقیقت نفس که به زبان عربى نگاشته شده است و مشتمل بر سه فصل و یک خاتمه است.

 ٨٢ -رسالة فى ماهیة العلم و العالم و المعلوم:

رسالۀ مختصرى است به زبان عربى منسوب به خواجه نصیر الدین طوسى. این کتاب تحت عنوان «العلم اللدنى و الاکتسابى» و در حاشیۀ کتاب «مشاعر» اثر ملا صدرا در تهران به چاپ رسیده است.

 ٨٣ -لقاء النفس بعد فناء البدن:

خواجه این رساله را بنا به درخواست همکارش «مؤید الدین عرضى» نگاشته است.

 ٨۴ -رساله در موجودات و اقسام آن:

رساله‌اى مختصر به زبان فارسى.

 ٨۵ -رسالة فى صدور الخلق من (حضرة) الحق:

رساله‌اى است به زبان عربى از «کیفیت صدور موجودات از مبدأ فیاض» . نویسنده آن‌گاه آراى حکما و فلاسفه را در مورد علم خداوند تبارک و تعالى مى‌آورد. این کتاب در سال  ۶۶۶  هجرى و بنا به درخواست قاضى القضات هرات (افغانستان) تألیف شده است.

 ٨۶ -رسالۀ اثبات جوهر مفارق:

دو عنوان دیگر براى این کتاب ذکر شده است که عبارتند از: «اثبات العقل» و «رسالة نصیریه» .

 ٨٧ -رساله‌اى در کیفیت صدور کثرت از وحدت:

نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانۀ ملى «ملک» تهران موجود است.

 ٨٨ -رساله‌اى در نفى و اثبات:

رسالۀ کوچکى به زبان فارسى.

 ٨٩ -روضة القلوب:

رسالۀ مختصرى در مورد «حقیقت» که به زبان فارسى نگاشته شده است.

 ٩٠ -تحفه:

رساله‌اى به زبان فارسى در مورد «معرفت نفس» .

 ٩١ -ربط الحارث بالقدیم:

رساله‌اى که در آن از ارتباط موجودات با خداوند متعال بحث مى‌شود. خواجه در این کتاب از استادش، فرید الدین محمد داماد نیشابورى، یاد مى‌کند.

 ٩٢ -رساله‌اى در رد ایراد کاتبى قزوینى بر حکما:

على بن عمر کاتبى قزوینى، رسالۀ کوچکى در اثبات واجب تعالى مى‌نگارد و در طى آن اشکالاتى بر ادله فلاسفه وارد مى‌کند. خواجه نصیر الدین طوسى رسالۀ فوق را در پاسخ به اشکالات کاتبى مى‌نگارد.

 ٩٣ -رسالۀ اثبات عقل فعال.

 ٩۴ -رساله‌اى در این‌که مفهوم از ادراک، تعقل است یا غیر آن.

 ٩۵ -رساله‌اى در اتحاد مقول و مقول علیه.

 ٩۶ -رساله‌اى در بحث از علل و معلولات مترتبه.

 ٩٧ -رساله‌اى در کیفیت انتفاع به حس.

 ٩٨ -جام گیتى‌نما:

در «اکتفاء القنوع» این کتاب به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده شده است.

 ٩٩ -شرح التهافت:

این کتاب نیز در «اکتفاء القنوع» به خواجه نصیر الدین نسبت داده شده، اما «شرح التهافت» از علاء الدین طوسى است نه خواجه نصیر الدین طوسى.

 ١٠٠ -رسالۀ خلق اعمال:

به زبان فارسى.

 ١٠١ -رساله‌اى در نفوس ارضیه و قواى آنها.

 ١٠٢ -الفوائد الثمانیه:

رساله‌اى است مشتمل بر هشت فایده. در این رساله از مسائل مختلف کلامى و فلسفى بحث مى‌شود، از قبیل: زمان، مکان، علل و معلولات، معناى عصمت، معناى طبیعت، افعال بندگان، و در مورد این‌که مبدأ اول، ممکن الوجود نیست.

 ١٠٣ -المقالات الست:

این رساله حاوى مقالات گوناگونى است.

 ١٠۴ -رساله‌اى در اشارات به مکان و زمان آخرت:

رسالۀ کوچکى است به زبان فارسى.

 ١٠۵ -قوانین الطب:

حاج خلیفه این کتاب را به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده است.

 ١٠۶ -حواشى بر «کلیات قانون» ابو على سینا:

شاکر و صفدى از این کتاب به عنوان تألیفات خواجه نصیر الدین طوسى یاد کرده‌اند.

 ١٠٧ -حل مشکلات قانون ابن سینا:

این کتاب متشکل از پاسخ‌هاى خواجه است به ایرادات و اشکالات نجم الدین کاتبى قزوینى.

 ١٠٨ -جواب أسئلة العلامة قطب الدین الشیرازى حول مشکلات قانون ابن سینا:

علاّمه شیرازى در مقدمۀ کتاب «التحفة السعیدیه» از این دو کتاب یاد مى‌کند و آنها را به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت مى‌دهد.

 ١٠٩ -رساله‌اى در جواب أسئلۀ سید رکن الدین استرآبادى:

در ماه محرم سال  ۶٧١  هجرى، سید رکن الدین استرآبادى بیست سؤال در موضوع منطق و فلسفه از استادش مى‌پرسد که خواجه در خلال رسالۀ فوق‌الذکر به سؤالات او پاسخ مى‌دهد.

 ١١٠ -رساله‌اى در پاسخ سه پرسش أثیر الدین ابهرى:

خواجه پاسخ پرسشهاى مزبور را براى این حکیم ارسال مى‌کند.

 ١١١ -رساله‌اى در پاسخ پرسشهاى شرف الدین محمد بن محمود رازى:

این رساله پاسخ به پرسشهاى رومیان است.

 ١١٢ -رساله‌اى در جواب نجم الدین على بن عمر کاتبى قزوینى:

کاتبى قزوینى از خواجه در مورد معناى این عبارت ابن سینا که حرارت در اشیاى مرطوب به شکل سیاه و در غیر مرطوب به شکل سفید منتقل مى‌شود، سؤال مى‌کند که خواجه به این سؤال، دو پاسخ مى‌دهد.

 ١١٣ - [در مورد «تنفس»]

یکى از حکما در مورد «تنفس» از خواجه سؤال مى‌کند و خواجه هم حول این موضوع رساله‌اى مى‌نگارد.

 ١١۴ - [رساله‌اى در پاسخ پرسشهایى در مورد مغالطات کاتبى قزوینى]

عز الدین سعد بن کمونه براى خواجه در مورد مغالطات کاتبى قزوینى پرسشهاى مطرح مى‌کند که خواجه در پاسخ آنها رساله‌اى مى‌نویسد.

 ١١۵ - [رساله‌اى در مورد تشکیک در «نقیض عام، أخص از نقیض خاص است»]

نجم الدین على بن عمر کاتبى قزوینى در مورد این مساله منطقى که «نقیض عام، أخص از نقیض خاص است» تشکیک مى‌کند که خواجه نصیر الدین طوسى در پاسخ به این تشکیک رساله‌اى مى‌نویسد.

 ١١۶ -رساله‌اى در خصوص سؤال یکى از علماى در مورد مزاج اعضاى
بدن.

 ١١٧ -رساله‌اى در پاسخ سؤالى در مورد «خیر بودن وجود» .

 ١١٨ - [رساله‌اى در جواب محیى الدین محیجا عباسى]

رساله‌اى که در پاسخ به پرسشهاى یکى از شاگردانش به نام محیى الدین محیجا عباسى، که در سال  ۶٧١  هجرى تقدیم او شده بود، نگاشته مى‌شود.

 ١١٩ -رساله‌اى در پاسخ به مسائل هفتگى که عز الدولة سعد بن منصور بن
کمونه درخواست کرده بود.

 ١٢٠ -پاسخ به پرسشهاى شمس الدین محمد کیشى در باب منطق
و فلسفه.

 ١٢١ - [رساله‌اى در پاسخ به کاتبى قزوینى]

رساله‌اى در پاسخ به پرسش کاتبى قزوینى در مورد معناى گفتار

حکما که: «قضیۀ سالبه اعم از موضوع قضیۀ موجبه است» .

 ١٢٢ - [رساله‌اى در پاسخ به امام نجم الدین نخجوانى]

رساله‌اى در پاسخ به پرسش امام نجم الدین نخجوانى در مورد معناى این گفتار حکما که: «محال است بر مجهول مطلق حکمى مترتب کرد» .

 ١٢٣ -معاوضات:

رساله‌اى حاوى پاسخ به پرسشهاى صدر الدین قونوى.

براى این رساله نام دیگرى نیز ذکر شده است: «اجوبة المسائل» .

 ١٢۴ -رساله‌اى دیگر در پاسخ به همین عالم و عارف (صدر الدین قونوى) .

 ١٢۵ -رسالة سؤالیه:

خواجه در این رساله سه سؤال به «عین الزمان جبلى» ارائه مى‌کند.

 ١٢۶ -الاسئلة النصیریه:

پرسشهایى که خواجه به فیلسوف حکیم و متکلم عصرش، شمس الدین خسرو شاهى، تقدیم کرد.

اینک کتابهایى که از عربى به فارسى ترجمه شده و کار ترجمه آنها منسوب به خواجه نصیر الدین طوسى است:

 ١٢٧ - [ترجمه و شرح مسائل غامض «زبدة الحقائق»]

ترجمه و شرح مسائل غامض کتاب «زبدة الحقائق» اثر «عین القضاة همدانى» که این کار بنابر درخواست ناصر الدین محتشم انجام مى‌شود.

 ١٢٨ - [ترجمۀ کتاب «صور الکواکب»]

ترجمۀ کتاب «صور الکواکب» اثر ابو الحسین عبد الرحمن بن عمر صوفى، متوفى به سال  ٣٧۶  هجرى.

 ١٢٩ - [ترجمه کتاب «الأدب الصغیر»]

ترجمه کتاب «الأدب الصغیر» اثر ابن مقفع که این کار نیز بنابر درخواست ناصر الدین محتشم بوده است.

 ١٣٠ -ترجمه «مالک و ممالک» که ترجمۀ «صور الاقالیم» است.

«فلوکل» در فهرستش ترجمۀ این کتاب را به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده است.

 ١٣١ -جواهر الفرائض بالفرائض النصیریه:

رسالۀ مختصرى است در اصول علم فرائض و مواریث. خواجه نصیر الدین طوسى در این کتاب از کتاب «التحریر» اثر استادش معین الدین سالم بن بدران المعرى مطالبى نقل مى‌کند.

 ١٣٢ -شرح اصول کافى.

 ١٣٣ -تفسیر سورة الاخلاص و المعوذتین:

تفسیرى بسیار مختصر و با زبان عرفانى از سوره‌هاى اخلاص، علق و ناس. این تفسیر به شیخ الرئیس ابو على سینا نیز نسبت داده شده است.

 ١٣۴ -اخلاق ناصرى:

از کتابهاى مشهور در موضوع اخلاق که بنا به درخواست ناصر الدین عبد الرحیم بن ابى منصور محتشم قهستانى در سال  ۶٣٣  هجرى در روستاى قاین نگاشته مى‌شود.

 ١٣۵ -اوصاف الاشراف:

رساله‌اى مختصر به زبان فارسى دربارۀ اخلاق عرفا و زهاد که بنا به درخواست و میل شمس الدین محمد جوینى نگاشته مى‌شود. این کتاب حاوى شش باب است.

 ١٣۶ -تکمیل و ترجمۀ اخلاق محتشمى:

اخلاق محتشمى کتابى است در اخلاق که یکى از علماى اسماعیلیه به نام ناصر الدین محتشم با تکیه بر آیات قرآن احادیث شریف نبوى و روایات ارزشمند، مى‌نگارد. جمعى از دانشمندان و بزرگان اسماعیلیه آن را به خواجه نصیر الدین طوسى به منظور تکمیل و ترجمه آن ارائه مى‌دهند که خواجه بنا به درخواست آنان اقدام به تکمیل و ترجمۀ آن مى‌کند.

 ١٣٧ -نصیحت‌نامه:

این کتاب متضمن نصیحتهایى است به زبان فارسى که به هنگام به سلطنت رسیدن «آباقا خان» براى وى نوشت.

 ١٣٨ -ذیل تاریخ جهانگشاى جوینى.

 ١٣٩ -معیار الأشعار:

کتابى است به زبان فارسى که پیش از این به «رسالة العروض» موسوم بوده است. خواجه این کتاب را در سال  ۶۴٩  به رشتۀ تحریر در مى‌آورد. قدیمى‌ترین نسخۀ آن ضمن مجموعۀ آثار خواجه نصیر الدین طوسى در کتابخانۀ دکتر محمود نجم آبادى، موجود است.

 ١۴٠ -الوافى فى العروض و القوافى.

 ١۴١ -آداب المتعلمین:

رساله‌اى است در آداب تعلیم و تعلم و اخلاق معلمان و متعلمان. این کتاب نزد طلاب علوم دینى معروف است.

 ١۴٢ -تنسوق نامۀ ایلخانى (الجوهر) :

کتابى است در اوصاف و ویژگیهاى احجار کریمه و سنگهاى گرانبها و گوهر آلات. خواجه این کتاب را به دستور هلاکو خان تألیف کرده است.

 ١۴٣ -آغاز و انجام:

کتابى است به زبان فارسى و مشتمل بر چهار فصل در باب حیوان، نبات، معدن، متفرقات و نوادر.

مؤلف کتاب الذریعه این کتاب را به خواجه نصیر الدین طوسى نسبت داده است. گفته مى‌شود که نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانه شیخ الشریعة اصفهانى واقع در نجف اشرف، موجود است.

 ١۴۴ -رساله فى سلوک الملوک القدامى و تقالیدهم:

رساله‌اى در زمینۀ وصول مالیات و خراج توسط پادشاهان پیشین و موارد مصرف آن.

 ١۴۵ -رسالة فى ضرورة الموت:

رساله‌اى به زبان عربى در زمینۀ حتمیت مرگ.

 ١۴۶ -خلافت‌نامه:

یا به تعبیر دولتشاه سمرقندى: خلافت نامۀ الهى.

 ١۴٧ -ساقى‌نامه:

به اعتقاد حاج خلیفه این کتاب از آثار خواجه است.

 ١۴٨ -قانون‌نامه:

حاج خلیفه در کتاب کشف الظنون این کتاب را که به

زبان فارسى است، از تألیفات خواجه مى‌داند.

 ١۴٩ -تبرّا نامه:

رسالۀ مختصرى در مذمت دشمنان حضرت پیامبر (ص) که حاوى چهار فصل است.

 ١۵٠ - [صلوات النصیر]

صلوات النصیر یا: «الائمة الاثنا عشر» یا: «انشاء الصلوات على اشرف البریات و عترته» .

 ١۵١ -اثبات اللوح المحفوظ فى کشف الحجب و الأستار:

این کتاب منسوب به خواجه است.

 ١۵٢ -النقطة القدسیه:

این رساله شرح و بیان کلام امیر المؤمنین على علیه السلام «انّ العلم نقطة» است.

 ١۵٣ -آداب البحث:

رساله‌اى که مؤلف کتاب «الذریعه» به خواجه نسبت داده است.

 ١۵۴ -الرسالة النصیریه:

رساله‌اى در توضیح این مطلب که حکیم، وابسته به لذات بدنى و جسمى نیست.

 ١۵۵ -شریعة الأشر فى انجاح المقاصد و الملمات:

خوانسارى در کتاب «روضات الجنات» این رساله را از تألیفات خواجه نصیر الدین طوسى مى‌داند.

 ١۵۶ -مقامات الخواجه:

این کتاب همان مقامات العارفین است که یک نمط از نمطهاى ده گانۀ کتاب شرح الاشارات را تشکیل مى‌دهد. گاه که کتاب مستقلى تصور مى‌شود.

 ١۵٧ -خزیدة العجائب:

مؤلف کتاب «آثار الشیعه» این کتاب را به خواجه نسبت داده، اما به‌طور قطع این کتاب از خواجه نیست، بلکه مؤلف آن سراج الدین عمر بن الوردى است.

 ١۵٨ -شرح رسالة التنجیم:

مؤلف کتاب «آثار الشیعه» این کتاب را به خواجه نسبت داده است، اما در این نسبت تردید وجود دارد.

 ١۵٩ -رسالۀ مختصرى حاوى چند فایده:

فایده اوّل در این‌که عقل و جسم از قبیل جوهر و عرض نیستند. نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانۀ ملى موجود است.

 ١۶٠ -رسالة فى بعض المسائل:

رساله‌اى در چند مساله؛ مسالۀ اوّل در وجوب شناخت خداوند؛ مسألۀ دوم در وجود بارى تعالى. نسخه‌اى از این کتاب در کتابخانۀ ملى یافت مى‌شود.

 ١۶١ -فوائد:

مجموعۀ مقالات مختصر. فایدۀ اوّل در آشنایى ارواح با یکدیگر بعد از مفارقت از بدن. فایدۀ دوم در فرق بین جنس و ماده.

 ١۶٢ -رساله در رمل:

کتابى است به زبان فارسى که آن را به دستور هلاکو خان مى‌نویسد.

 ١۶٣ -خلاصۀ کتاب فوق:

خواجه این کتاب را نیز به دستور هلاکو خان مى‌نویسد.

 ١۶۴ -رساله در احکام دوازده خانۀ رمل:

به زبان فارسى.

 ١۶۵ -رسالة الرمل:

به زبان عربى نگاشته شده و در آن روش‌هاى پر کردن دایره که به آن اصطلاحا «تسکین الدائره» گفته مى‌شود، توضیح داده شده است.

 ١۶۶ -رسالۀ دیگرى در رمل

که به سه زبان عربى، فارسى و ترکى نگاشته شده و به خواجه نصیر الدین طوسى منسوب است.

 ١۶٧ -استخراج الخبایا:

این رساله نیز به خواجه نصیر الدین منسوب است.

 ١۶٨ -رسالۀ دیگرى که به زبان فارسى نگاشته شده است.

 ١۶٩ - [رساله‌اى دیگر]

رساله‌اى دیگر در همان موضوع که نسخه‌اى از آن در کتابخانۀ ملى

پاریس موجود است. احتمال دارد این رساله همان رساله‌اى باشد که در بالا ذکر شد.

چند کتاب و رساله که مطابق با مذهب اسماعیلیه نگاشته شده و منسوب به خواجه نصیر الدین طوسى است.

 ١٧٠ -سیر و سلوک:

گفته شده است که خواجه این رساله را از روى اضطرار و اکراه و در زمانى که در قلاع اسماعیلیان بوده، نگاشته است.

 ١٧١ -رسالة التولی و التبری:

این رساله نیز طبق نظریات اسماعیلیه نگاشته شده است. ظاهرا خواجه این کتاب را در قهستان نگاشته است. وى در مقدمۀ آن از ناصر الدین محتشم یاد مى‌کند و به او لقب «معلم عصر» و «ملک کبیر» مى‌دهد.

 ١٧٢ -رسالة فى النعم و المتع و اللذائذ:

این کتاب که به شیوۀ تعالیم اسماعیلیه نگاشته شده است، به خواجه نصیر الدین طوسى منسوب است.

 ١٧٣ -مطلوب المؤمنین:

این کتاب که در تأیید مذهب اسماعیلیه نگاشته شده، طبق نظر مستشرقى به نام ایوانف به خواجه نصیر الدین طوسى منسوب است. این مستشرف به چاپ آن اقدام کرده است.

 ١٧۴ -روضة التسلیم:

این کتاب در مورد عقاید اسماعیلیه (اهل تعلیم) است که ایوانف مستشرق اقدام به طبع آن کرده است. واقعیت این است که معلوم نیست کتب و رسائل فوق از خواجه باشد. چرا که سیاق نگارش و مضمون رساله‌هاى سه‌گانه فوق با سیاق و اسلوب خواجه سازگارى ندارد. بنابراین ترجیح مى‌دهیم بگوییم این کتابها منسوب به خواجه است، نه از او.

 ١٧۵ - [رسائل منسوبه به خواجه که در تأیید مذهب نصیریه است]

صلاح الدین صفدرى در فهرستش که در آن کتب خواجه درج گردیده است، برخى کتابها و رسائلى را به خواجه نسبت مى‌دهد که در تأیید مذهب نصیریه است. اما خود مؤلف مى‌گوید: «من اعتقاد ندارم که خواجه چنین کتبى را نگاشته باشد» .

[نامه نگارى‌هاى بین خواجه و برخى علما و غیر علما]

علاوه بر کتب و رساله‌هاى علمى فوق‌الذکر، بین خواجه و برخى علما و غیر علما نامه نگارى‌هایى شده که در کتب تاریخى موجود است و اینک به ذکر نام آنها مى‌پردازیم:

 ١ -نامه‌اى از جانب هلاکو خان به ملک ناصر، پادشاه شام، بعد از فتح بغداد که به املاى خواجه و به زبان عربى بوده است. تصویرى از این نامه در کتاب «وصاف الحضره» موجود است.

 ٢ -نامه‌اى دیگر که از جانب پادشاه مغول به ملک ناصر نگاشته شده و در کتاب «جامع التواریخ» مذکور است.

 ٣ -دو نامه از خواجه نصیر الدین در پاسخ «علم الدین قیصر» که در انتهاى بعضى از نسخ «الشافیه» درج شده است.

 ۴ -نامه‌اى به کاتبى قزوینى به زبان عربى. در پایان‌نامه، رد دلیل حکما بر اثبات واجب تعالى آمده است.

 ۵ -نامۀ دیگرى به زبان عربى که به جمال الدین على بن سلیمان بحرانى نگاشته شده و در آغاز آن شرح «رسالة العلم» ذکر شده است.

 ۶ -نامۀ دیگرى به جمال الدین عین الزمان جبلى که در برخى از مجموعه‌هاى یاد شده آمده است.

 ٧ -نامۀ دیگرى به محیى الدین محیا عباسى که به زبان عربى نگاشته شده و در بعضى از منابع مشاهده شده است.

 ٨ -نامه‌اى به زبان فارسى به صدر الدین قونوى.

 ٩ -نامه‌اى به زبان فارسى به اثیر الدین ابهرى.

 ١٠ -نامه‌اى به زبان فارسى به شمس الدین کیشى.

خواجه نصیر الدین طوسى فقیه:

چون خواجه به عراق آمد، از شهر حله دیدار کرد و در محضر درس ابو القاسم نجم الدین جعفر بن سعید حلّى، معروف به محقق حلى حاضر شد.

بحث فقهى استاد در آن زمان در مورد قبله بود و این‌که مستحب است اهالى شهرهاى شرقى عراق وقتى قبله را یافتند، اندکى به سمت چپ قبله، نماز گزارند. خواجه به این نظر استاد اعتراض مى‌کند و مى‌گوید: انحراف از قبله به سمت چپ از دو حال خارج نیست: یا به سوى قبله است که در این صورت واجب مى‌باشد و یا به سوى قبله نیست که در این صورت حرام مى‌باشد. محقق حلّى در درس چنین پاسخ مى‌دهد که: انحراف از قبله است به سمت قبله.

اقدامات خواجه براى حفظ اسلام:

خواجه نصیر الدین طوسى یکى از قربانیان نخستین حملۀ مغولها است که طى آن سپاهیان چنگیز ( ١٢١۵ - ١٢٢٧ . م) سرزمینهاى اسلامى را مورد تعرض قرار دادند و به هر شهرى که رسیدند، آن را با خاک یکسان کردند. شهر نیشابور نیز یکى دیگر از این قربانیان است که در آن زمان آکنده از مدارس علمیه و مملو از علما و دانشمندان بود.

مغولها در این حمله نه تنها نیشابور را ویران کردند، بلکه با شمشیر به جان مردم افتادند و هرکس را که یافتند کشتند. تنها عدۀ معدودى توانستند از دست آنان جان سالم بدر برند. خواجه نصیر الدین طوسى یکى از آنهاست که

پناهگاهى براى حفظ جان خویش یافت و به آن‌جا پناهنده شد. قلعه‌هایى که به تنهایى در مقابل چنگیز خان مقاومت کردند و همین امر موجب شد که تا گرفتن انتقام از آنان توسط هلاکو خان، نوۀ چنگیز، همواره آتش کینۀ مغولها علیه اسماعیلیان بر افروخته باشد. البته خواجه نصیر الدین طوسى تنها کسى نبود که به قلاع اسماعیلیه پناهنده شد، بلکه بسیارى از کسانى که توانستند جان سالم از دست مغولها بدر برند، به این قلاع پناهنده شدند.

وقتى که مغولها در دومین حملۀ خود به پیش رفتند و هلاکو خان سیره و روش جدش، چنگیز خان، را تکرار نمود، این‌بار شدت حمله به حدى کوبنده بود که هاله‌اى از ترس و وحشت قلاع اسماعیلیه را در بر گرفت و تاب و توانشان را براى مقابله از دستشان ربود؛ و امیر اسماعیلى، رکن الدین خور شاه، تسلیم مغولها شد و آنها هم بى‌درنگ حکم قتل او و یارانش و پناهندگان به آنها را به اجرا در آوردند. از میان پناهندگان به قلاع اسماعیلیه تنها سه شخصیت که شهرت علمى آنها به هلاکو خان رسیده بود استثنا شدند و هلاکو خان دستور داد آنها را   نکشند. ناگفته پیداست که این دستور به خاطر شدت علاقۀ هلاکو خان به علم و تقدیر او از شخصیت‌هاى علمى نبود، بلکه بدین خاطر بود که وى به این سه شخصیت علمى و معارفى که منحصر به فرد بودند نیازمند بود. چرا که دو تن از این سه شخصیت یعنى موفق الدوله و رئیس الدوله، پزشک بودند و شخصیت دیگر یعنى خواجه نصیر الدین طوسى معروف بود که متفرد به آگاهى از چندین علم از جمله «علم فلک» است. هلاکو خان این علم را نه به خاطر این‌که یک علم است و باید مورد تقدیر قرار گیرد، بلکه به خاطر نیازى که بدان داشت و معتقد به فایدۀ آن بود، همواره مورد تقدیر قرار مى‌داد. ازاین‌رو ملاحظه مى‌کنیم بعد از این‌که با خواجه آشنا مى‌شود، تصمیم مى‌گیرد رصدخانۀ مراغه را تأسیس کند و هرآنچه را که در جهت رشد و پیشرفت و تکمیل آن نیاز بود، براى خواجه آماده مى‌نماید. خواجه نصیر الدین طوسى علاوه بر اطلاعات گسترده، از تدبیر و عقل والایى برخوردار بود. هنگامى که شرح حال او را بررسى مى‌کنیم در مى‌یابیم امثال او در روزگار ما فراوان نیستند و تقدیر او را براى مسؤولیتى آماده کرده بود که هیچ‌کس جز آن‌که همچون وى جامع صفاتى نظیر علم و عقل و دوراندیشى است، قادر به انجام آن نمى‌باشد. او تنها مرد آن روزگار بود که توانست جهان اسلام را که در آن عصر از آسیب‌هاى فراوانى رنج مى‌برد، نجات دهد.

مسؤولیت خواجه در آن روزگار دشوارترین و خطیرترین مسؤولیتها و بحران روحى او درد آورترین دردهایى بود که انسانها به آن دچار مى‌شوند.

زیرا او به‌عنوان یک دانشمند بزرگ و داراى شهرتى فراگیر بین مسلمانان، خود را ناگهان به‌طور غیر منتظره در چنگال دشمن مسلمانان مى‌یابد و این را در مى‌یابد که دشمن اصرار دارد او در کنارش باشد و در رکابش گام بردارد. به کجا و براى چه؟ براى جنگ با اسلام در خانۀ خودش و از بین بردن آن در سنگرهاى خود. آیا مصیبتى هست که با این مصیبت و بلا برابرى کند؟ کمترین مجازات براى کسى که اندیشۀ سرپیچى از تمایلات و خواسته‌هاى رهبر مغولها را داشت، شمشیر و قتل بود. من فکر مى‌کنم خواجه براى مدتهاى طولانى در این زمینه اندیشیده بود. براى او بسیار آسان بود که به ارادۀ خود به استقبال مرگ رود و خونش به بهاى اندکى ریخته شود و اگر قضا را یک شمشیر از شمشیرهاى جنایت‌پیشۀ مغولها که در گسترۀ ایران و دشت پهناور نیشابور بسیارى را از بین برده بود، خواجه را نیز از بین مى‌برد، آرام مى‌گرفت؛ اما اینک بایستى در مقابل روزگار ستمکار بشورد و هرگز تسلیم سرنوشت طغیانگر نشود.

خواجه از افکار و اندیشه‌هاى منظم و حساب شده‌اى برخوردار بود و مى‌دانست چگونه بیندیشد و برنامه‌ریزى کند. او شاهکارى در این زمینه بود.

او مى‌دانست که پیروزى نظامى بر مغولها به هیچ‌وجه امکان‌پذیر نیست. جهان اسلام به‌طور کامل از هم پاشیده بود و دیگر امیدى به جمع کردن و سازماندهى نیروها براى حمله به مغولها و بیرون راندن آنها از سرزمینهاى اسلامى نبود.

سرزمینهاى اشغال شده توسط مغولها ضعیف‌تر از آن بود که در اندیشۀ انقلابى پیروزمند باشد. البته غرب جهان اسلام همچنان سالم مانده و مصر همچنان تنها نیرویى بود که همۀ نگاهها به سوى آن بود و توانسته بود طعم تلخ شکست را به مغولها بچشاند و آنها را از اشغال خانه و کاشانۀ خود باز دارد، اما بیش از این از عهدۀ مصر خارج بود. آرى حمله به مغولها و اخراج آنها از سرزمینهاى اشغالى دور از دست، خارج از توان مصر بود.

خواجه نصیر الدین طوسى مدتها فکر کرد و یقین پیدا کرد که چنانچه مغولها بعد از پیروزى نظامى به پیروزى فکرى هم دست یابند، فاتحۀ اسلام خوانده است. اینک او به رأى‌العین مى‌دید چگونه کتابها و منابع غنى اسلامى نابود و دانشمندان اسلامى از دم تیغ گذرانده مى‌شوند، و چنانچه این روند ادامه یابد، دیگر چه چیزى از اسلام باقى خواهد ماند؟

خواجه از نیاز هلاکو خان به او و اشتیاقش به وجود یک اخترشناس و منجم در اردوگاهش، بهره‌بردارى کرد و تصمیم گرفت اعتماد و احترامش را جلب کرده، تا از این راه بتواند خواسته‌هایش را بر او تحمیل کند. همین امر موجب شد شمار زیادى از کتب اسلامى از خطر نابودى نجات یابد، همچنان‌که بسیارى از دانشمندان مسلمان در معرض کشتار، جان سالم بدر برند.

چون هلاکو خان بر اوضاع مسلط شد و به‌طور کامل استقرار یافت، خواجه نصیر الدین طوسى اولین مرحلۀ برنامه‌اش را آغاز نمود و اولین گام را که گام بلندى بود برداشت. او هلاکو خان را قانع کرد که نظارت بر اوقاف اسلامى را بر عهدۀ او گذارد و به او این مسؤولیت و آزادى را بدهد که با صلاحدید خود در آنها تصرف کند. هلاکو خان موافقت کرد. خواجه بعد از اندیشه و تأمل و ملاحظۀ این حقیقت که انحطاط فکرى مسلمانان به حدى رسیده که از علم چیزى نزد آنان جز پوستۀ بدون مغز باقى نمانده است و علم را منحصر در فقه و حدیث کرده، سایر معارف بشرى را که دین بزرگ اسلام همواره مشوق آن بوده است، تحریم نموده‌اند و از علوم عملى به‌طور کامل دست کشیده‌اند، افتتاح مدارسى را براى هریک از علوم فقه، حدیث، طب و فلسفه به اطلاع عموم رساند و تعهد نمود که هزینۀ تحصیلى دانش‌پژوهان این علوم را تأمین کند، به این صورت که به هریک از محصلان فلسفه روزى سه درهم، به محصلان طب روزى دو درهم و به محصلان فقه روزى یک درهم و بالأخره به محصلان علم حدیث روزى نیم درهم پرداخت کند. به این ترتیب مردم از مدارس فلسفه و طب استقبال شایانى کردند، درحالى‌که قبلا این علوم مخفیانه تدریس مى‌شد. این‌چنین خواجه نصیر الدین طوسى اولین پیروزى را در صحنۀ مبارزه با دشمنان اسلام به دست آورد.

از این پس هیچ‌گاه چراغ علم نزد آنان خاموش نشد و مسلمانان هرگز از طلب علم باز نایستادند. آن‌گاه خواجه دومین مرحله از مبارزه‌اش را با دشمنان اسلام آغاز کرد. خواجه دید اگرچه ایجاد مدارس متفرقه توجه هلاکو خان را جلب نکرد و هلاکو خان به اهمیت آنها پى نبرد، اما ایجاد و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و گردآورى دانشمندان و پر نمودن کتابخانۀ آن از کتاب، مطمئنا حساسیت هلاکو خان را بر خواهد انگیخت. بنابراین چگونه باید عمل مى‌کرد؟

این‌جاست که هنرمندى و استادى خواجه آشکار مى‌شود. او مى‌دانست که هلاکو خان او را براى هدف معیّنى نگاه داشته است. لذا تلاش کرد او را راضى کند به دلیل این‌که بتواند به کارش ادامه دهد و از استعدادهاى خدادادیش بهره بردارى کند، بایستى رصدخانۀ بزرگى بسازد. هلاکو خان با ایجاد چنین رصدخانه‌اى موافقت کرد و به او اختیار داد مستقیما وارد عمل شود. خواجه موافقت هلاکو خان با این پیشنهاد را تنها در خواب مى‌دید، که اینک روزگار، آن را به حقیقت تبدیل کرده بود. با این موافقت خاطر خواجه از آینده آسوده شد و چیزى جز برنامه‌ریزى صحیح و فراهم کردن زمینه‌هاى دقیق براى رسیدن به هدف اصلى، فکر او را مشغول نکرد.

داد و او را قانع کرد که به تنهایى قادر نیست چنین بناى مهمى بسازد و بایستى معاونان با کفایتى داشته باشد تا بتواند با تکیه بر آنها این مسؤولیت دشوار را به اتمام برساند و این‌که ناگزیر بایستى براى این کار عده‌اى از دانشمندان چه در سرزمینهایى که به وسیلۀ مغولها اشغال شده‌اند و چه در خارج از این سرزمینها داوطلبانه گرد هم آیند و در امر ساخت این بناى عظیم به او کمک کنند.

هلاکو خان با این پیشنهاد موافقت کرد.

پس از این بود که خواجه فرستادۀ خردمندى را به نام فخر الدین لقمان بن عبد اللّه مراغى، انتخاب کرد و به او مأموریت داد تا در اطراف کشورهاى اسلامى با دانشمندان و علماى اسلامى ملاقات کند و ضمن دلگرم کردن آنها از آنان دعوت به عمل آورد که به سرزمینهاى خودشان بازگردند. علاوه بر این اگر در کسى صلاحیت و برجستگى علمى خاصى دید، با هر ملیتى که باشد، دعوت کند که به هیأت علمى خواجه بپیوندد.

کار، منظم و دقیق به پایان رسید. علما و دانشمندان از سرزمینهاى مختلف گردهم آمدند و تحت نظارت خواجه طرح‌هاى از پیش مطالعه شدۀ او را به مرحلۀ اجرا در آوردند. چیزى نگذشت که کتابخانه‌ها آکنده از کتاب شد. حتى کتابخانۀ مراغه به تنهایى داراى مجموعه‌اى از کتاب شد که در کمتر کتابخانه‌اى یافت مى‌شد. مدارس در هر مکانى برپا شد و فرهنگ اسلامى حیاتى دوباره گرفت. نفوس مردم مالامال امید و آرزو گردید. دعوتگران و راهنمایان به هر طرف براى دعوت مردم به دین و هدایت آنها گسیل شدند.  

سرانجام هلاکو خان درگذشت، اما اسلامى که او نابودى آن را مى‌خواست، سالم و فروزان باقى ماند. پس از او فرزند و خلیفه‌اش آباقا خان نیز مرد و اسلام همچنان به رهبرى خواجه نصیر الدین طوسى پایدار و محکم مبارزه و مقاومت مى‌کرد و نقش دعوت و هدایتگرى خود را داشت. بعد از آباقا خان، فرزند دیگر هلاکو خان یعنى تکودار به حکومت رسید که اسلام عقل و جان او را مى‌رباید و مسلمان مى‌شود. مسلمان شدن او مقدمۀ مسلمان شدن کل حکومت در عصر غازان، نوۀ هلاکو خان مغول مى‌شود.

خواجه در سال  ۶٧٢  هجرى ( ١٢٧۴  میلادى) درگذشت. او در حالى از دنیا رفت که شادمان بود و مى‌دید طلایه‌هاى کامیابى با کاروان شگفت‌انگیزش سراسر جهان را گرفته است و پرندۀ خوش‌الحان با عالى‌ترین آوازها ترانۀ پیروزى را سر مى‌دهد. او درگذشت و مسؤولیتى را که به عهده داشت، به شاگرد و نزدیک‌ترین همکارانش، قطب الدین ابو الثناء محمود بن مسعود شیرازى سپرد. او هم متعهدانه راه خواجه را طى نمود. تکودار نیز که اینک نامش «احمد تکودار» شده بود، کسى بهتر از او را براى این‌که فرستاده‌اش به جهان اسلام باشد نیافت.

شیخ عبد المتعال صعیدى، استاد دانشگاه الازهر مى‌گوید:

«خواجه نصیر الدین طوسى از این دنیا نرفت مگر پس از آن‌که آن دسته از علوم اسلامى را که در حکومت تاتارها کهنه شده بود، تجدید نمود و آمال مسلمانان را که توسط آنها مرده بود، احیا کرد» .

تا آن‌جا که مى‌گوید:

«. . پیروزى بر تاتارها در حقیقت به این نبود که آنها در جریان نبرد «عین جالوت» از شام رانده شوند، بلکه به این بود که قلوب آنها به اسلام تمایل پیدا کند و به راه راست هدایت شوند» .

این چیزى بود که به واسطۀ خواجه نصیر الدین طوسى تحقق یافت.

این‌گونه خواجه نصیر الدین طوسى توانست به واسطۀ عقل و علم، حکومت طاغوتى و ستمگر مغولها را شکست دهد و نقشه‌اش را در زمینه‌سازى تبدیل مغولها از بت‌پرستى به اسلام اجرا کند و در این زمینه توفیق یابد.

حمایت خواجه نصیر الدین از کتابهاى بغداد:

در این‌جا قصد نداریم که از جریان فتح بغداد به تفصیل سخن بگوییم، بلکه تنها مى‌خواهیم بدانیم که سرنوشت کتابهاى موجود در کتابخانه‌هاى بغداد چه شد مهاجمان مغول چه بر سر آنها آوردند.

از قدیمى‌ترین منابعى که به مطلب فوق اشاره کرده، کتابى است-به غلط و اشتباه-منسوب به «ابن الساعى» متوفى به سال  ۶٧۴  هجرى. در این کتاب آمده است: «گفته مى‌شود مغولها بناى طویله‌ها و آخور اسبان خود را به جاى آجر و خشت، از کتابهاى دانشمندان بر پا کردند» .

پس از این کتاب، ابن خلدون متوفى به سال  ٨٠٨  هجرى در این زمینه مى‌گوید که مغولها بر کاخهاى خلفا و اموال آنها «و بر چیزهایى که از حد و وصف خارج است، استیلا یافتند و کتب علمى را که توصیف آنها غیر ممکن است، در رود دجله افکندند» . قلقشندى متوفى به سال  ٨٢١  هجرى نیز از مخازن کتب خلفاى عباسى به هنگام حملۀ مغولها یاد مى‌کند و مى‌گوید: مخازن کتب علمى نیز از جمله چیزهایى بود که از بین رفت و تمامى آثار و نشانه‌هاى آن به نابودى کشیده شد. ابن تغرى بردى متوفى به سال  ٨٧۴  هجرى از کتابهاى موجود در کتابخانه‌هاى بغداد چنین یاد مى‌کند که آنها به آتش کشیده شدند. وى اضافه مى‌کند که: مغولها پلى ساختند و به جاى آجر، از آن کتابها استفاده کردند، و بالأخره مى‌گوید: «و موارد دیگرى هم گفته شده است» . متن عجیبى نیز از مورخى مکى متوفى به سال  ٩٨٨  یا  ٩٩١  هجرى وجود دارد که بغداد را کنار فرات -به جاى دجله-قرار داده و جریان را چنین نقل مى‌کند: مغولها کتابهاى موجود در بغداد را در رود فرات افکندند. این کتابها به قدرى زیاد بودند که از آنها پلى درست شد پیاده و سواره از آن عبور مى‌کردند و رنگ آب به واسطه مرکّب کتابها به سیاهى گرایید.

اینها مهم‌ترین منابعى بودند که مغولها را که در سال  ۶۵۶  هجرى به بغداد حمله کردند، به واسطۀ از بین بردن کتابها و مخازن آن به محاق مى‌کشند. البته این مطالب قابل مناقشه است و ما به زودى پس از اشاره‌اى مختصر به منابعى که در مورد سرنوشت این کتابها در جریان سقوط بغداد، سکوت اختیار کرده‌اند، مناقشه‌اى را که در مورد مطالب فوق داریم، ارائه خواهیم کرد؛ و چه بسا سکوت، موهم این مطلب باشد که هیچ حادثه‌اى براى این کتابها رخ نداده است.

بارى، از مهم‌ترین منابعى که در مورد سرنوشت کتابهاى موجود در کتابخانه‌هاى بغداد سکوت کرده‌اند، کتابى است از رشید الدین فضل اللّه همدانى، متوفى به سال  ٧١٨  هجرى. این نویسنده که به حق از نخستین مورّخان تاریخ مغول است، در تاریخش از سرنوشت کتابهاى موجود در بغداد چیزى ننوشته است، اما همین فرد از قتل عام مردم به وسیلۀ مغولها و غارت و سوزاندن کاخهاى خلفا و استیلا بر آنها یاد مى‌کند. این سکوت را از «یونینى»متوفى به سال  ٧٢۶  هجرى نیز ملاحظه مى‌کنیم. همچنین ابى الفداء متوفى به سال  ٧٣٢  و ذهبى متوفى به سال  ٧۴٨  و مورخان متأخرى همچون ابن عماد حنبلى، متوفى به سال  ١٠٨٩  هجرى، در کتب تاریخى‌شان از سرنوشت کتابهاى موجود در بغداد به هنگام حمله مغول، یادى نکرده‌اند. اما در رأس منابعى که راه را براى کشف واقعیت روشن کرده‌اند و در این مورد براى ما راه‌گشا هستند، معجم ابن فوطى موسوم به «تلخیص مجمع الآداب فى معجم الالقاب» است. این مورّخ معاصر بغدادى در تاریخش جریاناتى را که در صدد آگاهى از آنها هستیم، در ضمن شرح حال عز الدین بن ابى الحدید چنین نقل مى‌کند: هنگامى که بغداد تسخیر شد، ابن ابى الحدید از جمله کسانى بود که به همراه برادرش موفق الدین در خانۀ وزیر مؤید الدین، جان سالم بدر برد؛ و نزد خواجه نصیر الدین طوسى آمد. او مسؤولیت کتابخانۀ بغداد را به او و برادرش، موفق الدین، و همچنین شیخ تاج الدین على بن انجب سپرد. پس از این، طولى نکشید که ابن ابى الحدید در جمادى الثانى سال  ۶۵۶  هجرى درگذشت.

خدایش رحمت کند. در کتاب «الحوادث الجامعه» در مورد حوادث سال  ۶۵۶  هجرى آمده است:

«اهالى حلّه، کوفه و مسیب به بغداد غذا مى‌آوردند و با این کار سود برده، با پولى که به دست مى‌آوردند، کتابهاى نفیس مى‌خریدند» .

در این کتاب همچنین آمده است: على شهاب الدین بن عبد اللّه به‌عنوان رئیس اوقاف تعیین شد. او مسجد جامع خلیفه را که در جریان حملۀ مغولها به آتش کشیده شده بود، تعمیر کرد. از دیگر کارهاى او این بود که وقتى ادارۀ امور دار الخلیفه به دست مجد الدین محمد بن اثیر افتاد، مدارس و کاروانسراها را باز و فقها و صوفیه را تأیید و تقویت کرد و براى آنها حقوقى تعیین نمود.

در این کتاب همچنین در ضمن حوادث سال  ۶۶٢  هجرى، خبر آمدن خواجه نصیر الدین طوسى را به بغداد به منظور بررسى اوضاع اوقاف، نظامیان و بردگان همچنین دیدار از واسط و بصره و گردآورى تعداد زیادى کتاب براى کتابخانۀ رصدخانۀ مراغه، نقل کرده است. ابن شاکر کتبى نیز که جریان تأسیس رصدخانۀ، مهمى در مراغه توسط خواجه را یادآورى مى‌کند و مى‌گوید که در آن رصدخانه، کتابخانۀ مهمى وجود دارد که بیش از چهار صد هزار کتاب از کتابهاى بغداد و دیگر شهرها را در خود جاى داده، این مطلب را تأیید کرده است. ابن کثیر نیز این مطلب را ذکر کرده و گفته است که مقدار زیادى از کتابهاى اوقاف که در بغداد بود، به رصدخانۀ مراغه منتقل شد.

ابن فوطى نیز به بازار کتاب بغداد در سال  ٧٢٢  هجرى اشاره‌اى دارد و در مورد دلیل سالم ماندن مدرسۀ مستنصریه از گزند حوادث در جریان سقوط بغداد مى‌گوید: زیرا وقتى ابن بطوطه آن را در سال  ٧٢٧  هجرى توصیف مى‌کند و به تفصیل، عظمت آن را به تصویر مى‌کشد، این مدرسه به همان وضع سابق خود بوده است.

حمد اللّه مستوفى، دوازده سال بعد از ابن بطوطه از این مدرسه چنین یاد مى‌کند: ساختمان این مدرسه از زیباترین بناهاست که در کوران حوادث جان سالم بدر برده و تا به حال در بغداد باقى مانده است» .

قلقشندى نیز در مورد اوقاف بغداد مطلبى دارد که براى درک میزان تأثیر مغولها در نظم بغداد پس از سقوط آن مفید است. او مى‌گوید: «اوقاف بغداد در مجارى خود جارى هستند و ایادى دشمنان در حکومت هلاکو خان و بعد از او، متعرض آنها نشدند؛ بلکه هر وقفى در دست متولى آن و کسى که بر آن ولایت دارد، همچنان اداره مى‌شود و اگر نقصى در آنها یافت شود، از ناحیۀ متولیان آنهاست، نه از ناحیۀ دیگران» .

اینک پس از ذکر متون فوق به بیان مناقشه‌اى که در این زمینه داریم مى‌پردازیم چنین مى‌گوییم:

مهم‌ترین منابع اولیه دربارۀ موضوع مورد بحث، کتاب رشید الدین فضل اللّه همدانى و کتاب «الحوادث الجامعه» و معجم ابن فوطى است. دو منبع نخست در خصوص کتابهاى موجود در بغداد چیزى ننوشته‌اند؛ بلکه به‌طور عام از قتل و غارتى که در این حادثه اتفاق افتاده است سخن گفته‌اند. اما منبع سوم یعنى معجم ابن فوطى متذکر این مطلب مى‌شود که خواجه نصیر الدین طوسى مسؤولیت ادارۀ کتابخانه بغداد را به ابن ابى الحدید و برادرش موفق الدین و همچنین ابن الساعى واگذار مى‌کند. این مطلب نشان مى‌دهد که کتابخانه‌هاى بغداد بر حال خودشان باقى مانده، در اختیار خواجه بوده‌اند که او هم مسؤولیت نظارت و ادارۀ آنها را به سه تن از مورخان و ادیبان بزرگ آن عصر واگذار مى‌کند.

در همین حال این گفته ما را به مقدار تزویر و تقلب موجود در کتاب منسوب به ابن الساعى رهنمون مى‌سازد؛ آن‌جا که کلامش را مطابق آنه قبلا از وى در مورد سرنوشت کتابهاى بغداد نقل کردیم، با لفظ شک برانگیز «گفته مى‌شود» آغاز مى‌کند و مى‌گوید: «گفته مى‌شود که مغولها بناى طویله‌ها و آخور اسبان خود را به جاى آجر و خشت، از کتابهاى دانشمندان برپا کردند» .

درحالى‌که ابن الساعى یعنى همان مورخ بزرگ و معروف در وقت حادثه در بغداد و از کسانى بوده که از این حادثه جان سالم به در برده، بااین‌حال چگونه ممکن است چنین شخصى با این‌که خود شاهد جریانات بوده است در این مسأله با شک و تردید سخن بگوید؟ ! علاوه بر این، ابن الساعى یکى از سه نفرى است که پس از سقوط بغداد، خواجه نصیر الدین طوسى مسؤولیت حفظ و ادارۀ کتابخانه این شهر را به او سپرده بود. شاید صحت خبرى که در مورد کتابهاى بغداد در این کتاب آمده، مانند صحت دو خبر دیگرى باشد که در این کتاب نقل شده است: یکى خبر اسلام آوردن هلاکو خان قبل از مرگش به نحو شگفت‌انگیز و معجزه‌وار و دیگرى خبرى که وى از ابى سعید آخرین پادشاه سلسلۀ ایلخانیان که بیش از سه قرن بعد از او مى‌زیسته است، نقل مى‌کند! !

از طرف دیگر با توجه به مطلبى که صاحب کتاب «الحوادث الجامعه» و ابن شاکر کتبى و ابن کثیر و مقریزى نقل کرده‌اند مبنى بر این‌که خواجه نصیر الدین طوسى کتابهاى بسیارى را از بغداد و عراق به رصدخانۀ مراغه انتقال مى‌دهد، در مى‌یابیم که بسیارى از کتابهاى موجود در بغداد به کتابخانۀ رصدخانه انتقال یافته بود؛ با عنایت به مطلبى که قلقشندى از اوقاف بغداد پس از سقوط آن نقل مى‌کند، در مى‌یابیم دست تعرض مغولها به بخشى از کتابهاى بغداد-که جزء اوقاف بوده-کوتاه مانده است. باقى ماندن مدرسۀ مستنصریه بر حال قبلى خود و سالم ماندن آن از گزند حملۀ مغولها و با این‌که مخزن کتابهاى بزرگ و منحصر به فردى بوده، امرى است در خور توجه و نشان‌دهندۀ این است که کتابخانۀ این مدرسه نیز به همان صورت قبل از حمله مغولها باقى مانده است.

گفتار صاحب‌نظران دربارۀ خواجه:

فراخوان خواجه نصیر الدین طوسى از علما و دانشمندان با استقبال گرم آنان مواجه شد و نه تنها دانشمندانى که در پى حملۀ مغولها، به سرزمینهاى دیگر هجرت کرده بودند، بلکه دانشمندان مناطق دیگر اعم از عرب و غیر عرب به دعوت او پاسخ مثبت دادند و یکى پس از دیگرى به مراغه وارد شدند؛ و مراغه محل اجتماع دانشمندانى از دمشق، موصل، قزوین، تفلیس، مغرب و دیگر کشورهاى اسلامى شد.

در این‌جا به جاست مطلبى را که دانشمند دمشقى، مؤید الدین عرضى، در مقدمۀ رساله‌اش که در شرح آلات و ادوات رصدخانۀ مراغه نوشته و یک نسخه از آن در کتابخانۀ آستان قدس رضوى موجود است، بیاوریم. ضمنا این نویسنده [یعنى عرضى]یکى از دانشمندان عرب است که به فراخوان خواجه پاسخ مثبت داد و دمشق را ترک کرد و به مراغه آمد و زیر پرچم خواجه در این عرصۀ پهناور علمى مشغول به کار شد. اینک متن نوشتۀ او در مقدمۀ رساله‌اش: «. . . همه اینها به اشارۀ سرور، معظم، امام اعظم، عالم فاضل، محقق کامل، الگوى علما و سرور حکما، افضل دانشمندان مسلمان حال و گذشته انجام گرفت. و کسى است که خداوند تمامى فضایل و مناقب ستوده را که در افراد زمان به‌طور متفرق وجود دارد، یک‌جا در او جمع کرده است، از قبیل: حسن شهرت، افزونى حلم، وفور اندیشه، زیرکى و فراست و احاطه به جمیع علوم. کسى که دانشمندان را از سرزمینهاى مختلف به دور خود جمع کرد و آنها را عطاى فراوان داد و به آنها از پدر نسبت به فرزند مهربانتر بود. ما در سایۀ او در امنیت و آسایش و به دیدن او شادمان بودیم، همچنان که شاعر گفته است:

نمیل على جوانبه کأنّا نمیل اذا نمیل على ابینا
و نغضبه لنخبر حالتیه فنلقى منهما کرما و لینا
و این شخص همان مولى نصیر الملة و الدین، محمد بن محمد طوسى، أدام اللّه أیّامه، است. و چنین بودم که:

و استکبر الایام قبل لقائه فلما التقینا صغر الخبر الخبر
زیرا خداى را روزهایى است که اگرچه ما را از خانه و کاشانه، کسان و فرزندان، دور نمود، اما ما را در خدمت او جمع کرده، به فوایدش مسرور نمود.

چرا که وجود او جاى هر چیزى را پر مى‌کند و کسى که او را دارد، همه چیز دارد و کسى که او را ندارد، هیچ‌چیز ندارد. پس خداوند ما را بدون او نگذارد و ما را به طول عمر او بهره‌مند گرداند» .

قاضى القضات، نظام الدین اصفهانى، در مدح خواجه نصیر الدین طوسى توصیف رصدخانۀ مراغه چنین سروده است:

صفا شرب عیشى فى صوى فى مراغة فظلت کما شاء المنى أتفرج
بها الرصد العالى النصیرى مقصدى إلى الفلک الاعلا به أتدرج
فلله بانیه و طرق أبانها إلى کشف أسرار الغوامض تنهج
أرى عصب التنجیم أحسن هیئة به یستوى ما فى التقاویم عوجوا
دقائق علم لا یجدن ثوانیا حوى درجا منه إلى الغیب یدرج

 تسامى الهضاب الشم تتلع جیدها عساها بما یبنى علیها تتوج
فغالت لعمرى الحظ أرض مراغة فمن کل إقلیم علیها یعرج
فإن عیروا بابن المراغة شاعرا فمدح على وجه الهجاء یخرج
بناء مثل باینه معجز تقربه الألحاظ و النفس تبهج
سیبلغ اسباب السماء بصرحه یناغى کعاب الزهر منها تبرج
أقول و قد شاد البناء بذکره و شید قصرا لم یشده متوج
على الزهر أرصاد طلائع فکره الى الرصد المعهود من أین یحوج
ترصدت لقیاه هناک و قربه فکان منى من دونها الباب مرتج
و رمت سعود الجد فى جنباته فساعدنى سعد بودى ملهج
الى السدة العلیاء شمر ناهضا لتقبیله منه البنان یهیج
فکلفته عرض الدعاء و خدمتى و حملته ما فى الصحائف یدرج
و رمت على حال وقوف وقوفه فهمى أن أنهى إلیه یفرج
و أصدرت عن تبریز ما أنا کاتب و صحبى ذموا العیس و الخیل أسرجوا
لقصد جناب الصاحب الأعظم ارتمت طلائع أسفار لما ناب تزعج
تکفل دفع الجور عنهم و إنه مواعید صدق صبحها یتبلج
و لو لا عوادى الخطب جئت ملبیا دواعى أشواق لظاها تأجج

خواجه نصیر الدین طوسى از نظر دائرة المعارف «اعیان الشیعه» :

در کتاب فوق ضمن شرح حال خواجه آمده است:

«. . . ظاهرا آنچه براى خواجه نصیر الدین طوسى در درجۀ اوّل اهمیت قرار داشته، نجات جان شمار زیادى از دانشمندان و حفظ و نگهدارى تعداد زیادى از کتب علمى بوده، زیرا این مطلب واضح است که در آن برهه از زمان، امکان مقاومت در مقابل مهاجمان مغول، وجود نداشته است؛ و دولت بغداد هم به حدى از پاشیدگى و کثرت معضلات رسیده بود که امکان رویارویى با این سیل بنیان‌کن نبوده است. از طرف دیگر این درست نبوده که در مقابل آنها تسلیم شوند تا در نتیجۀ آن، بت پرستى جانشین اسلام شود. بنابراین اگرچه مسلمانان آن عصر قدرت مقابلۀ نظامى با مهاجمان را نداشته‌اند، اما قدرت  داشته‌اند با فرهنگ و دانش و دعوت شایسته، به مقابلۀ آنها برخیزند. اما چنین کارى در صورتى که دانشمندان اسلامى و کتابهاى علمى آنان از بین مى‌رفت، امکان‌پذیر نبود. ازاین‌رو خواجه نصیر الدین طوسى، رصدخانه مراغه را وسیله‌اى براى گردآورى شمار زیادى از دانشمندان و حفظ جان آنان کرد، همچنان که در جهت حفظ گردآورى کتابهاى علمى دانشمندان تلاش نمود. نتیجۀ این حرکت آن شد که روند جریانات طور دیگرى رقم به خورد و مغولها تبدیل به مسلمانانى مدافع اسلام شوند» .

دکتر مصطفى جواد مى‌گوید:

«خواجه نصیر الدین طوسى خود را به هلاکو خان نزدیک کرد تا اولا: جان خودش را نجات دهد ثانیا: معجزۀ قرن هفتم را بیافریند؛ یعنى: نشر علوم در شرق و تأسیس اولین آکادمى علمى به معناى علمى جدیدى که از کلمۀ فهمیده مى‌شود؛ و برپایى بزرگترین رصدخانۀ شناخته شده در شرق و ایجاد اولین دانشگاه حقیقى از نوع امروزى آن‌که کلمۀ معرّف آن است» .

انجمن علمى تحقیقات ریاضى:

خواجه نصیر الدین طوسى این انجمن بزرگ را در کنار رصدخانه و نزدیک کتابخانه احداث کرد. این انجمن مملو از دانشجویان و هیأت‌هایى بود  که از اقصى نقاط به آنجا آمده بودند. خواجه به قدرى آنان را دوست داشت و با آنان دوستى مى‌کرد و در جهت تهیۀ وسایل تحقیق براى آنان تلاش مى‌نمود که این رفتار زبانزد خاص و عام شده بود. بدیهى است که بقاى رصدخانه و این انجمن علمى، تخصیص مبالغ هنگفتى را مى‌طلبید. مورّخان ذکر کرده‌اند:

هلاکو خان مقدار زیادى پول را براى هزینۀ ساخت رصدخانه به خواجه پرداخته بود؛ این مقدار به مرور زمان در جریان توسعۀ رصدخانه، کتابخانه و انجمن علمى، مصرف شده بود؛ لذا خواجه تصمیم گرفت براى تأمین بودجۀ تکمیلى این تشکیلات، منابع مالى جدیدى را ایجاد کند. از آنجا که مسؤولیت نظارت بر ادارۀ اوقاف اسلامى در تمامى سرزمینهاى اسلامى تحت تسلط ایلخانیان، از خراسان گرفته تا عراق، به او واگذار شده بود و درآمد این اوقاف قابل ملاحظه بود، لذا مقدار قابل توجهى از آن را براى هزینه‌هاى جارى رصدخانه و ملحقات آن اختصاص داد.

در سوگ خواجه:

تا به حال اشعار بسیارى به زبان عربى و فارسى در سوگ خواجه سروده شده است. از جملۀ این اشعار، شعرى است که «بهاء الدین عیسى اربلى» در سوگ او و سوگ «عز الدین اربلى» که در یک سال درگذشتند، سروده است:

و لما قضى عبد العزیز بن جعفر و أردفه رزء النصیر محمد
جزعت لفقدان الاخلاء و انبرت شؤونی کمرفض الجمان المبدد
 و جاشت إلىّ النفس حزنا و لوعة فقلت تعزى و اصبرى فکأن قد

فرزندان خواجه نصیر الدین طوسى:

فرزندان خواجه نیز رسالت و اهداف پدرشان را دنبال کردند. از مطالبى که صاحب کتاب «غایة الاختصار فى اخبار البیوتات العادیة المحفوظة من الغبار» در مورد انگیزه‌اش از تألیف این کتاب نقل مى‌کند، این است: مؤلف کتاب فوق وارد بغداد مى‌شود و در این شهر، اصیل الدین ابا محمد حسن بن نصیر الدین طوسى را مى‌بیند و از او به خاطر این‌که علما و پژوهشگران را براى ادامۀ کارهاى علمى تشویق کرده است، بسیار قدردانى مى‌کند و او را چنین ستایش مى‌کند:

یا ابن النصیر و ما الزمان مسالمى إلا و أنت على الزمان نصیرى
سألوک فى علم النجوم لو أنهم قد وفقوا سألوک فى التدبیر  
بین این دو در زمینۀ تاریخ و انساب گفتگوهایى انجام مى‌شود و به او مى‌گوید که دوست دارم کتابى در مورد خاندان امیر المؤمنین بنویسى.

مؤلف در این کتاب دولت ایلخانیان، نصیر الدین طوسى و اولاد او را بسیار مورد ستایش قرار مى‌دهد و بارها از آنها نام مى‌برد.

خواجه نصیر الدین طوسى از خود فرزندانى به جاى گذاشت که بعد از وفات او از معدود رجال سیاسى به شمار رفتند و مناصبى را که پدرشان در   مشهورترین سرزمینهاى تحت سلطه مغولها از جمله فارس، آذربایجان، اران و عراق بر عهده داشت، آنها نیز بر عهده گرفتند.

ابن فوطى در مورد سرگذشت فرزندان خواجه چنین مى‌نویسد: بعد از آن، فخر الدین احمد بن خواجه نصیر الدین طوسى رسید و امر کلیه موقوفات به او سپرده شد» .

سپس این مؤلف اشاره‌اى دارد به افرادى که فخر الدین طوسى مسؤولیت ادارۀ امور اوقاف در عراق را به نیابت از خود به آنها مى‌سپارد.

در مورد فرزندان خواجه نصیر الدین طوسى از جمله فخر الدین احمد، اصیل الدین حسن و صدر الدین على در دو کتاب «الحوادث الجامعه» و «تلخیص مجمع الاداب» اثر ابن فوطى، مطالبى نقل شده است. فخر الدین احمد مانند پدرش مسؤولیت نظارت بر مدارس بغداد از جمله مدرسه مستنصریه را داشته و بر عهدۀ او بوده است که فقها و مدرّسان این مدرسه را تعیین کند.

تمامى فرزندان خواجه نصیر الدین طوسى خود را وقف علم، بحث، تأسیس آکادمى‌هاى علمى و کتابخانه‌هاى بزرگ کرده، تمامى اهتمام خود را در اصلاح اوضاع فاسد اجتماعى سرزمینهایى که مغولها بر آنها دست انداخته بودند، مصروف مى‌نمودند.

دورى آنها از دخالت در امور سیاسى، باندبازى، توطئه‌چینى و چشم دوختن به مناصب دولتى موجب شد که آنها در دوران‌هاى مختلف حکومت مغولان، در امنیت و سلامت زندگى کنند.

از میان فرزندان خواجه نصیر الدین طوسى، فخر الدین احمد به موجب دستور سلطان غازان در شهر سیواس به سال  ٧٠٠  هجرى به قتل رسید. شبیبى در ذیل جلد دوم کتاب ابن فوطى صفحۀ  ٢٠٨ - ٢١٠  در این مورد مى‌نویسد:

  بهترین دلیل بر خیانت مغول نسبت به دوستان و رجال دولتى خود، به قتل رساندن فخر الدین فرزند خواجه نصیر الدین طوسى است.  

ضمیمه
خواجه نصیر الدین طوسى
آن دانشمند ریاضى‌دان:

  پس از نگارش آنچه گذشت، مقاله‌اى از دانشمند فیزیک، احمد فؤاد پاشا استاد فیزیک در دانشکدۀ علوم دانشگاه قاهره و عضو هیأت علمى این دانشگاه خواندیم که در تاریخ  ٢٩  اکتبر سال  ١٩٩۶  به چاپ رسیده بود. در این مقاله سخنى از نصیر الدین طوسى و فعالیتهاى علمى وى به میان آمده بود که ما را بر آن داشت تا در این‌جا آن را به‌طور کامل نقل کنیم.

سهم ابن هیثم، خیام و طوسى در پیشرفت استدلالهاى ریاضى:

تاریخ‌نگاران علم و تمدن آشکارا گواهى مى‌دهند که دانشمندان اسلامى با ابتکارات خویش در عرصۀ علوم ریاضیات و هندسه، و ارتقاى نظرى و علمى این دانش‌ها سهیم بوده‌اند. و خصوصا پیشرفت علوم هندسه به ارتقاء تکنیک مهندسى معمارى کمک کرد که در بناها و کاخها و مساجدى که در شرق و غرب برپا مى‌شد، تجلى داشته، پیوسته خطوط و زیورها و دقت اشکال و هماهنگى و نظم آنها تا امروز اعجاب‌برانگیز بوده است. همچنین فن‌آورى آبیارى رشد کرد زیرا [بدیهى است که]توزیع آب، دانش دقیقى را به سطح زمین و میزان شیب آن و مقدار آب و سرعت و مسیر جریان آن، نیز به مواد ساختمانى و ویژگیهاى آن، طلب مى‌کند تا بهترین آنها براى ساختمان‌ها سدها و استحکامات [مجارى]توزیع، انتخاب شود.

مى‌توان گفت که هندسۀ کاربردى که در زندگى عملى براى تعیین مساحت زمینها  و حدود آن، جهت وضع مالیات، و مشخص کردن نمایش خطوط بر روى زمین، براى دقت عملیات ساختمان‌سازى به کار گرفته مى‌شود، نزد مسلمانان شناخته شده بود، و این شناخت، حتى قبل از اطلاع به میراث تمدن قدیم عموما، و تمدن یونان خصوصا، وجود داشت.

هنگامى که از هندسۀ نظرى و ساختار منطقى و بافت قانونمند آن، که بر [اصول] بدیهى و آشکار تکیه دارد، سخن مى‌گوییم، به نقطۀ آغاز هندسۀ اقلیدسى در کتاب (الاصول الهندسیه) باز مى‌گردیم.

حجاج بن یوسف بن مطر، که در روزگار رشید و مأمون زندگى مى‌کرد، دوبار به ترجمه و تعلیق بر کتاب (الاصول الهندسیه) اقلیدس اقدام کرد. که نخستین آنها به اسم (الترجمة الهارونیه) و دومین آنها به نام (الترجمة المأمونیه) شناخته شد. همچنین حنین بن اسحاق و ابو ریحان بیرونى که رساله‌اى در حل شبهه‌اى مطروحه در مقالۀ سیزدهم نگاشت، هرکدام جداگانه این کتاب را به عربى ترجمه کردند. و این ترجمه‌ها فرصتى بود براى شناخت یکى از شاخه‌هاى ریاضیات که با نقطه، خط، سطح و فضا سروکار دارد و به بررسى حجم و مساحت اشکال مى‌پردازد.

کتاب (الاصول الهندسیه) حاوى مطالب بسیارى است که ما امروزه از هندسۀ اقلیدس مى‌دانیم، و دانش‌آموزان مراحل راهنمایى و دبیرستان در مقطع آموزش عمومى، آن را مى‌خوانند. [این کتاب]در پانزده مقاله تنظیم شده-چهار مقاله در سطوح هندسى، یک مقاله در مقدارهاى متناسب و منظم و یک مقاله در نسبت‌هاى متقابل سطوح با یکدیگر، و سه مقاله در عدد و یک مقاله در منطق و پنج مقاله در مجسمات. کتاب اقلیدس در هندسه، مورد توجه دانشمندان اسلامى گرفت به‌طورى‌که برخى از آنان به مطالعۀ دقیق و کامل آن پرداختند و برخى آن را تلخیص و نظریات جدیدى ارائه کردند و در استدلال و راه حل مسائل زبردست شدند، و برخى طبق آن دست به تألیفاتى زدند  و مسائل هندسى جدیدى را مطرح کردند که هنوز به نام پدیدآورندگانش شناخته مى‌شوند؛ همچون مساله ابن هیثم که در هنگام مطالعۀ انعکاس نور از راههاى هندسى، آن را کشف کرد. مسأله ابن هیثم تصریح دارد که «هرگاه دو نقطه دلخواه در برابر یک آینه تصور کنیم، چگونه مى‌توان بر این آینه، نقطه‌اى را بیابیم که پرتو فردى از نقطه اوّل به این نقطه بر روى نقطۀ دوم مفروض، انعکاس یابد. راه‌حلهاى این مساله زیاد و متنوع است، و این در حالت عمومى سهل و آسان است و نیز هنگامى که سطح منعکس‌کننده نور مثل آینه، صاف باشد. ولى هنگامى که سطح منعکس‌کننده نور کروى یا استوانه‌اى یا مخروطى باشد یا حالت خاص دیگرى داشته باشد، سخت و مشکل مى‌گردد. این مسأله به معادلۀ درجۀ چهار منتهى مى‌گردد که ابن هیثم به وسیله تقاطع دایره از قطع زاید آن را حل کرد.

اقلیدس در کتابش، اصول موضوعى یا مصادرات ، پنج اصلى را که سائر علوم هندسى از آنها منشعب مى‌شود این‌گونه برشمرده است:

 ١ -از هر نقطه به نقطه دیگر یک خط مستقیم مى‌توان رسم کرد.

 ٢ -مى‌توان یک خط مستقیم را از هر دو طرف تا بى‌نهایت ادامه داد.

 ٣ -از هر نقطه و با هر شعاعى مى‌توان دایره‌اى رسم کرد.

 ۴ -زاویه‌هاى قائمه همه با هم متساویند.

 ۵ -هرگاه خط مستقیمى دو خط مستقیم دیگر را قطع کند، به‌طورى‌که مجموع دو زاویۀ داخلى که در یک طرف آن بوجود مى‌آید، از دو قائمه کمتر باشد اگر دو خط مستقیم را ادامه دهیم سرانجام در آن طرف که آن دو زاویه قرار دارند، یکدیگر را قطع مى‌کنند.

مشاهده مى‌کنیم که سه اصل موضوعى اولى، چیزى نیست جز رسوم هندسى خط مستقیم و دایره، و اصل موضوعى چهارم، حقیقت تساوى زوایاى قائمه را بیان مى‌کند و این زاویه را مبنایى براى سنجش زوایاى دیگر قرار داده زوایاى دیگر را به آن منسوب مى‌کند. اصل موضوعى پنجم نیز نظریه‌اى است که برخورد دو خط مستقیم در یک صفحه را در صورتى که شرط معینى وجود داشته باشد، بیان مى‌کند. اگر مقصود از اصل موضوعى، گفته یا حکم یا فرضیه‌اى است که مى‌توان آن را بدون نیاز به برهان پذیرفت، این مفهوم مى‌تواند با چهار اصل اوّل مطابقت داشته باشد؛ ولى در مورد اصل پنجم که از ابتداى پیدایش، مورد نقد ریاضى‌دانان قرار گرفته است، بایستى بگوییم که این موضوع در هاله‌اى از غموض و تردید است. [چه این‌که دانشمندان ریاضى]آن را از قضایایى که پذیرفتن آن نیازمند برهان نیست، ندانسته‌اند. انسان این را که دو زاویۀ داخلى کوچکتر از  ١٨٠  درجه هستند به ضرورت نزدیکى دو خط از جهت این دو زاویه مى‌پذیرد؛ ولى این به تنهایى براى اطمینان از این‌که لزوما دو خط در نقطه‌اى همدیگر را قطع مى‌کنند کافى نیست چه آن‌که بدیهى است خطوطى هندسى وجود دارند که یکى از آنها مستمرا به دیگرى نزدیک مى‌شود بدون این‌که با هم برخورد کنند، مانند قطع زاید و دو خط نزدیک به آن.

بنابراین اصل موضوعى پنجم اقلیدس، چیزى نیست جز فرضیه‌اى که احتمال صادق بودنش راجح است؛ و از آن‌جا که رجحان صدق در ریاضیات و هندسه براى قانع کردن کافى نیست، چاره‌اى جز آوردن برهان براى آن نیست.

پس از ترجمه کتاب اقلیدس به عربى، عده زیادى همانند بیرونى و ثابت بن قرة و حسن بن هیثم و عمر خیام و نصیر الدین طوسى، و جوهرى و دیگران، به شرح این کتاب و دلایل آن پرداختند.

رویکرد دانشمندان مسلمان به نظریۀ خطوط متوازى یا اصل موضوعى پنجم اقلیدس، روش علمى آنان را در مطالعات علمى مشخص مى‌سازد. به‌عنوان مثال، ابن هیثم به شرح مصادرات (اصول موضوعى) اقلیدس توجه داشت کتاب «حلّ شکوک   اقلیدس فى الأصول و شرح معانیه» از مهم‌ترین تألیفات بر جاى مانده‌اى است که مجادلات و مناقشات علمى زیادى را برانگیخت و باب تألیفات بیشتر را در این عرصۀ وسیع گشود. ابن هیثم روش علمى خویش را در مقدمۀ کتابش این‌گونه شرح مى‌دهد:

«هر مفهومى که حقیقتش پیچیده باشد و ویژگى‌هاى آن مشخص نباشد و در برخى احوال آن، مشکوک به نظر برسد، شک بر آن غلبه دارد و معاند و کسى که شکاک است مى‌تواند با آن عناد ورزد و به آن طعن زند به‌ویژه علوم عقلى و معانى برهانى چنین حالتى دارند. زیرا قوۀ عقل و تشخیص دهندۀ حق و باطل میان تمامى مردمان مشترک است و چنین نیست که همۀ مردم در برخوردارى از این نیرو، یکسان باشند. هنگامى که شما بر صحبت چیزى استدلال مى‌کنید، کسى آن را نمى‌پذیرد مگر آن‌که از همان مسیرى که او پیموده و شک کرده وارد شوید و آن‌گاه او را قانع کنید. مصادرات (اصول موضوعى و بدیهیات) بر سه قسم هستند: مسلم به، مبین بالقیاس و محدود.

در هر «مسلم به» [اصل موضوعى]امکان شک کردن وجود دارد. اما «مبین بالقیاس» ، ممکن است که به وسیله مقدمات قیاسش مورد شک واقع شود. و «محدود» ممکن است حدودش مورد شک و طعن قرار گیرد. کتاب اقلیدس در اصول، غایت و هدفى است که در زمینۀ صحت براهین و قیاس به آن استناد مى‌شود؛ اما با این حال مردم همواره در بسیارى از مفاهیم این کتاب و قیاس‌هاى آن شک و تردید دارند» .

او به نشانۀ مهم و برجسته‌اى از نشانه‌هاى علمى حقیقى که ابن هیثم از آن برخوردار است و در خودآگاهیش در آغاز بحث و بررسى یک موضوع علمى، نسبت به اهمیت چیزى که به «شک دستورى» موسوم است، نمودار است، اشاره مى‌کند.

این اسلوب را به دلیل میل محقق به این‌که معرفت و شناختش به اختیار خودش باشد و اندیشه‌اش تحت تأثیر خطاهاى متعارف موجود در فرهنگ حاکم بر جامعه و یا کتابهایى که خوانده است قرار نگیرد، هر پژوهشگر پخته‌اى اگر خواست مى‌تواند به کار گیرد. این   نوع شک در حقیقت یکى از عناصر یقین در تحصیل حقایق علمى و ترجیح صحت آنها محسوب مى‌شود. شک دستورى با شک حقیقى یا مطلق که ذاتا و با عوامل دیگر، ارادۀ صاحب آن را تحت تأثیر قرار مى‌دهد متفاوت است. این شک (یعنى شک مطلق یا حقیقى) موجب مى‌شود که انسان همواره در حال تردید و تنبلى به سر برد و همه چیز را با شک آغاز کرده و به شک منتهى شود. و هیچ‌گاه در رسیدن به بالاترین درجه از حقیقت و یقین، اطمینان نیابد.

در میان پژوهشگران کسانى هستند که براى شک دستورى سهم به‌سزایى در تاریخ فعالیتهاى فکرى قایلند و تمامى گرایشهاى پژوهشگران را به سوى نقد صحیح و آزادى بحث و نبوغ کشف حقایق علمى در تاریخ گذشته و حال علم، در همین شک دستورى مى‌دانند.

بنابراین این شک علمى اسلوبى است که به هنگام انتخاب شناخت یا آزمون آن و یا در وقت تلاش در جهت کسب آن، به کار مى‌آید. تحقیقات عقلى و تحلیل‌هاى جدید روانشناختى این شک را به رسمیت شناخته و آن را تأیید نموده است. زیرا در نظر بسیارى از دانشمندان روانشناسى، اعتقاد و انکار، دو مظهر از مظاهر یک حالت روحى و روانى واحد هستند. چه آن‌که مقابل واقعى باور و اعتقاد، شک پژوهش است نه انکار و برنتافتن. چنانچه این نظریه درست باشد، شک به معناى فوق براى هر شناخت علمى صحیحى در عرصۀ رفتار یا پژوهش تجربى یا نظرى، ضرورى خواهد بود. بلکه کسب شناخت و تحصیل اطلاعات صحیح، مسبوق به گرایشى عقلى است که در آغاز از آن به شک تعبیر مى‌شود.

شاید همین ویژگى روش شناختى در طرز تفکر ابن هیثم باشد که دانشمند ریاضى معاصرى همچون دکتر على مصطفى مشرفه را واداشته که در مورد کتاب «حل شکوک اقلیدس» که ما اینک در صدد سخن گفتن از آن هستیم، چنین اظهارنظر کند که:   «کسى که بر کتاب ابن هیثم در زمینۀ حل شکوک اقلیدس آگاه است، دقت مؤلف را در اندیشیدن و تعمق او را در تحقیق و استقلالش را در حکم کردن لمس مى‌کند. همچنان که به روشنى درمى‌یابد که درک ابن هیثم نسبت به جایگاه هندسۀ اقلیدسى در علوم ریاضى به‌عنوان بررسى منظم روابط و مقادیر مکانى از حیث این‌که روابط و مقادیر هستند و با قطع نظر از اثبات وجود آنها، درک صحیحى است.

زیرا ابن هیثم در این کتاب یک ریاضى‌دان محض با دقیق‌ترین معنایى که دلالت بر این وصف مى‌کند و با رساترین تعریفى که از آن رسیده، مى‌باشد.

طبیعى بود که ابن هیثم بعد از آن رساله‌اى تدوین کند مخصوص بررسى نظریۀ خطوط متوازى که در ضمن آن اصل موضوعى پنجم اقلیدس را با مفاهیم جدیدى شامل حرکت، حس و تشخیص، برهانى کند و آن را در قالب جدیدى بریزد که مؤداى آن این باشد: «دو خط متقاطع هرگز موازى با یک خط نخواهند بود» . عمر خیام مفاهیم ابن هیثم را درک کرد و از این رهگذر به برهان جدیدى رسید که چنین نتیجه‌اى مى‌داد: مجموعه زوایاى هر شکل چهار ضلعى مساوى با  ٣۶٠  درجه و مجموع زوایاى هر مثلثى  ١٨٠  درجه است. پس از آن، در آغاز قرن سیزدهم میلادى، خواجه نصیر الدین طوسى ظهور کرد و مهارت بى‌کرانش را در تحقیق اصل موضوعى پنجم از اصول موضوعى اقلیدس نشان داد و برهانى جدید بر این‌که مجموع زوایاى مثلث مساوى  ١٨٠  درجه است اقامه نمود و در کتابهاى هندسه که در دانشگاههاى جهان تدریس مى‌شد، دست‌به‌دست گشت؛ و مورخان در مورد او نوشتند که او سرآغاز عصرى جدید در علم ریاضیات جدید محسوب مى‌شود.

مورخان علوم ریاضى معترفند که برهان خواجه نصیر الدین طوسى نقطۀ تحولى در تکامل علم هندسه و ظهور هندسه‌هاى نااقلیدسى جدید که اینک نقش بزرگى در بررسى فضاى جهانى و تفسیرهاى نظریه نسبیت ایفا مى‌کند، محسوب مى‌شود. پس از آن‌که این   نظریه به دست دانشمند رومى، لوباچوفسکى، و دانشمند آلمانى، ریمان، و غیر این دو، متحول شد.

همچنان نظریات و اندیشه‌هاى هندسى فراوانى وجود دارد که بشر در خلال کتابها و دستنویس‌هایى که تحقیق و بررسى آنها به پایان رسیده و یا منتظر تلاش متخصصان مخلص است که آنها را بررسى کرده نسلهاى بشر را به پیشگامان حقیقى علم و صنعت از نوابغ عرب و مسلمان آشنا کند، به آنها دست یافته است.

اسماعیلیان و مغول و خواجه نصیر الدین طوسی

نویسنده:حسن امین

مترجم:مهدی زندیه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی